جدول جو
جدول جو

معنی قرصبه - جستجوی لغت در جدول جو

قرصبه
(رُ)
بریدن هرچه باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قرصبه
بریدن پاره پاره کردن
تصویری از قرصبه
تصویر قرصبه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قرصه
تصویر قرصه
گرده، گرد، گردۀ نان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصبه
تصویر قصبه
آبادی بزرگی که از چند ده و دهکده تشکیل شده باشد، دهستان، شهرک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قربه
تصویر قربه
مشک آب یا شیر
فرهنگ فارسی عمید
(قُ بَ)
خویشی، نزدیکی. (منتهی الارب). قرب. گویند قربه در منزلت است و قرب در مکان و قربی در رحم است. (از اقرب الموارد). قربه. رجوع به قرب شود.
- قصد قربه (قربت). رجوع به قصد شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نشستن و دیر ماندن در خانه. گویند: قرصعت المراءه فی بیتها قرصعهً، نشست و دیر ماند در خانه. (منتهی الارب) ، ترنجیدن و در هم شدن، نهفته گردیدن، به سستی خوردن، تنها خوردن به ناکسی، نبشتن کتاب را، رفتاربد رفتن زن در راه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ با)
نام وادیی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ رُ بَ)
نزدیکی. خویشی. (منتهی الارب). قربه و قربه، آنچه بدان به خدای تعالی تقرب جویند از کارهای نیکو و طاعت. ج، قرب، قربات. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ بَ)
ابن ابی قربه، احمد بن علی بن حسین عجلی. از محدثان است. (منتهی الارب). نقش محدثان در انتقال دقیق سنت پیامبر اسلام، چنان حیاتی بوده که بسیاری از علوم اسلامی مانند فقه و تفسیر، بر پایه تحقیقات آنان شکل گرفته اند. محدث کسی بود که عمر خود را صرف شنیدن، حفظ کردن، مقایسه و روایت احادیث کرد و در این مسیر، سفرهای طولانی به شهرهای مختلف را به جان می خرید. کتاب هایی چون صحیح بخاری و مسلم، نتیجه تلاش نسل های متعدد از محدثان هستند.
لغت نامه دهخدا
(قِبَ)
مشک، مشک شیر، مشک یک کرانه دوخته. ج، قرب، قربات، قربات. (منتهی الارب) ، مشک آب، و در مثل آرند: لقیت منه عرق القربه، اصمعی گوید: بمعنای لقیت منه الشده است، و برخی گفته اند منظور عرقی است که از حامل مشک جاری شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ صَ)
یک قرص. کلیچه، گردۀ آفتاب. (منتهی الارب). و رجوع به قرص شود:
گرچه محور سپرد قرصۀ خور
قرص خور بین که به محور سپرند.
خاقانی.
حربا منم تو قرصۀ شمسی روا بود
گر قرص شمس نور به حربا برافکند.
خاقانی.
قرصۀ خورشید که صابون توست
شوخ کن جامۀ پرخون توست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ)
بنت زید. از صحابیان است. (منتهی الارب). صحابه کسانی هستند که با حضرت محمد (ص) زیسته اند، تعالیم او را به خوبی درک کرده اند و در مسیر نشر دین اسلام کوشیده اند. شناخت ویژگی های اخلاقی و تاریخی این افراد برای پژوهشگران اسلامی اهمیت بسزایی دارد. واژه ’صحابی’ نشان دهنده نزدیکی معنوی و تاریخی با پیامبر است.
بنت عبدالله بن وهب. از تابعان است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ بَ)
بنت محمد بن ابوبکر صدیق رضی الله عنه است. و گروهی او را قرینه خوانند ولی قریبه درست است. (اللباب فی تهذیب الانساب). رجوع به قرینه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ قُبْ بَ)
گوشت پارۀ شکار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ قُ بَ)
آواز شکم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ عَ)
شکستن، بریدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَرْ را بَ / بِ)
شیشۀ شراب. صراحی. (آنندراج). قسمی شیشۀ شکم فراخ بزرگتر از برنی. آوند شیشۀ بزرگی که در آن شراب و جز آن ریزند. (ناظم الاطباء) : بیامیزند و اندر این قرابه کنند، و سر قرابه استوار کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
راحت ز مزاج رخت بربست
قرابۀ اعتدال بشکست.
نظامی.
خورشید ز بیم اهل آفاق
قرابۀ می نهاد بر طاق.
نظامی.
صبح از سر شورشی که انگیخت
قرابه شکست و می برون ریخت.
نظامی.
برگشته از قرابۀ امید جان من
یک بار گشته باش فلک گو به کام من.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
گرد کردن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). گویند: قرضب اللحم فی البرمه قرضبه، گرد کرد آن را در دیگ. (منتهی الارب) ، پراکندن و پریشان کردن چیزی را. و این از اضداد است، بریدن، تمامۀ گوشت را خوردن، دویدن، چیزی خشک خوردن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رِ قَ)
بر زمین به گردن افکندن کسی را. (منتهی الارب). صرع بر قفا. (اقرب الموارد) ، بر زمین انداختن. (منتهی الارب) ، استخوان شتر کشته بریدن، سخت دویدن، گریختن، خشم گرفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ طُ بَ)
کوردوبا. شهری است در آرژانتین و مرکز صنعت و زراعت است. (المنجد). این شهر کنار نهر بریمیرو قرار دارد و در آن دانشگاه و رصدخانه است. جمعیت آن به سال 1954 میلادی سیصدهزار نفر بوده است. این شهر به سال 1573 میلادی بنیاد شد. (الموسوعه العربیه)
لغت نامه دهخدا
(قُ صُنْ نَ)
صفت است برای مؤنث از قرص، مانند سمعنّه از سمع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
به شب سیر کردن جهت به آب آمدن. (منتهی الارب). گویند: قربت الابل قرابه، به شب سیر کردند شتران جهت به آب آمدن بامدادان. (منتهی الارب) ، رفتن بسوی آب هرگاه بین رونده و آب یک شب فاصله باشد. (از منتهی الارب). گویند: قربت ، اذا سرت الی الماء و بینک و بینه لیله، نزدیک گردیدن، شمشیر در نیام کردن. یا قراب ساختن شمشیر را، گوشت قراب خورانیدن مهمان را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خویشاوندی بستگی نزدیکی مانند، خویش، دانای دریافت پارسی تازی گشته کراوه آوند شیشه ای شکم دار تنگ شیشه شراب صراحی، ظرف شیشه یی. یا قرابه زرین. آفتاب، قسمی صندوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقبه
تصویر قرقبه
گوشت پاره آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرطبه
تصویر قرطبه
برزمین انداختن، گریختن، سخت دویدن، خشم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرضبه
تصویر قرضبه
پراکندن، گردکردن ازواژگان دوپهلو، بریدن، دویدن، خشکبارخوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرصنه
تصویر قرصنه
دزدی دریایی دریازنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قربه
تصویر قربه
نزدیکی، خویشی
فرهنگ لغت هوشیار
گرده قرص گرده: قرصه ای نان، قرص جرم (خورشید و ماه و غیره) : ز آتش لاله شمال سوخت سحر گه بخور قرصه خورشید را لخلخه کرد از بخار (عمادی. گنج شخن 311: 1) یا قرصه زر. آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصبه
تصویر قصبه
جائیست بزرگتر از ده و خردتر از شهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرابه
تصویر قرابه
((قَ رَّ بِ))
شیشه شراب، صراحی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قصبه
تصویر قصبه
((قَ صَ بِ))
آبادی بزرگ که از چند ده تشکیل شده باشد، جمع قصبات
فرهنگ فارسی معین
شیشه، صراحی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند قرابه داشت، دلیل که او را با پیری صحبت افتد. اگر بیند از آن قرابه آب یا گلاب خورد، دلیل که از آن پیر منفعت یابد. اگر بیند چیزی ترش بود غم و اندوه باشد. اگر بیند قرابه بشکست، دلیل که از آن پیر نجات یابد - جابر مغربی
قرابه درخواب، دلیل بر پراکندگی است و مال و خواسته بدو رساند. اگر در قرابه چیزی بیند که مستی کند، دلیل که حرام خواره است. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب