جدول جو
جدول جو

معنی قرسنه - جستجوی لغت در جدول جو

قرسنه
کرسنه ریم یاچرک که برزخم بسته وسخت شده باشد چرک و ریمی که بر روی جراحت بسته و سخت شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
قرسنه
((قَ سَ نَ یا نِ))
کرسنه، چرک و ریمی که بر روی جراحت بسته و سخت شده باشد
تصویری از قرسنه
تصویر قرسنه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرسنه
تصویر گرسنه
انسان یا حیوان که معده اش خالی و محتاج غذا باشد، کنایه از حریص، آزمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرسنه
تصویر طرسنه
عشبه العجوز طراشنه چدروای زال از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرصنه
تصویر قرصنه
دزدی دریایی دریازنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرسعنه
تصویر قرسعنه
شش شاخ. یا قرصعنه زرقاه. شقاقل را گویند که ریشه گزر بری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرینه
تصویر قرینه
نشانه ای که برای انسان مانند دلیل باشد جهت پی بردن به امری
فرهنگ لغت هوشیار
عبری یا آرامی تازی گشته از ریشه سنسکریت گاودانه از گیاهان کرشنه چرک ریم. چرک ریم
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه احساس احتیاج بخوردن غذا کند جایع: بس گرسنه خفت و کس ندانست که کیست بس جان بلب آمد که برو کس نگریست. (گلستان)، جمع گرسنگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرینه
تصویر قرینه
((قَ نِ))
زوجه، علامت واثر، شبیه، علامت و نشانه ای که دلیلی باشد برای پی بردن به چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرسنه
تصویر گرسنه
((گُ رُ نِ))
مقابل سیر. مجازاً، بسیار نیازمند
فرهنگ فارسی معین
چیزی که از جهت پی بردن به امری یا رسیدن به مراد و مقصد مانند دلیل باشد، علامت، نشانه، نظیر، مانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرسنه
تصویر کرسنه
دانه ای شبیه ماش با طعمی تلخ که خوراک چهارپایان و پرندگان است، گاودانه، کسنک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرسنه
تصویر گرسنه
Famished, Hungry, Ravenous, Starving, Voracious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
голодный , прожорливый
دیکشنری فارسی به روسی
голодний , ненажерливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
affamato, famelico, vorace
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
hongerig, hongerige, vraatzuchtig
دیکشنری فارسی به هلندی
भूखा , अत्यंत भूखा
دیکشنری فارسی به هندی
배고픈 , 탐욕스러운
دیکشنری فارسی به کره ای
רעב , רעב , תַּאֲבוֹנִי
دیکشنری فارسی به عبری
饥饿的 , 贪婪的
دیکشنری فارسی به چینی
空腹の , 空腹の , お腹が空いた , 貪欲な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
หิว , ตะกละ
دیکشنری فارسی به تایلندی
ক্ষুধার্ত , লোভী
دیکشنری فارسی به بنگالی
بھوکا , بھوکا
دیکشنری فارسی به اردو