- قرزع
- گول: زن
معنی قرزع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سید، مهتر، پهلوان، حریف، هم نبرد
پنبه دانه
کوبنده، دارکوب از پرندگان، سپر، سفت و سخت
شپش شتر
مشتی یک مشت
قلزم بنگرید به قلزم
آبله ریزه، مهتر بزرگ مردم، هماورد، گشن برگزیده سرور قوم مهتر، همارود حریف
چاه کم آب، گوسفندپشکی (پشک قرعه)
ریختن موی سر، کچل شدن، کچلی
دیگی شبیه کدو تنبل در دستگاه تقطیر به همراه، که مایع در آن جوشانده می شد، کوفتن، زدن
قرع وانبیق: دستگاهی برای تقطیر مایعات و گرفتن گلاب، عرق و مانند آن، شامل یک دیگ، لولۀ افقی و لوله ای مارپیچ
قرع وانبیق: دستگاهی برای تقطیر مایعات و گرفتن گلاب، عرق و مانند آن، شامل یک دیگ، لولۀ افقی و لوله ای مارپیچ
دیگ افزار داربوی، تخم پیاز
کوفتن و زدن
زمین درشت