جدول جو
جدول جو

معنی قرع

قرع((قَ رْ))
قرعه زدن، ضربه زدن، کوفتن، ریختن موی سر
تصویری از قرع
تصویر قرع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قرع

قرع

قرع
دیگی شبیه کدو تنبل در دستگاه تقطیر به همراه، که مایع در آن جوشانده می شد، کوفتن، زدن
قرع وانبیق: دستگاهی برای تقطیر مایعات و گرفتن گلاب، عرق و مانند آن، شامل یک دیگ، لولۀ افقی و لوله ای مارپیچ
قرع
فرهنگ فارسی عمید

قرع

قرع
مرغزارکه گیاه آن را ستوران چریده باشند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

قرع

قرع
قرعاء، به تمام معانی. (منتهی الارب). رجوع به قرعاء شود
لغت نامه دهخدا

قرع

قرع
نام چند وادی است در بلاد شام. (منتهی الارب). و از آن جهت بدین نام خوانده شده اند که چیزی در آنها نروید. (معجم البلدان)
آب خوری است در راه مکه میان قادسیه و عقبه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

قرع

قرع
هرچه که بسوی وی پیش کرده شود. (منتهی الارب) : قرع النَّدَب، ای الخطر یستبق علیه. (اقرب الموارد) ، آبله ریزۀ سفید است که شتربچگان را برآید، و دوای آن نمک است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کفک شتر، سپر، انبان کوچک، انبان فراخ شکم که در آن طعام مینهند، مراح قرع، خوابگاه شتران خالی از شتران. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا