بوزینۀ ماده، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپی، گپی، قرد
بوزینۀ ماده، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، اَنتَر، بوزِنِه، بوزَنینِه، پوزینِه، پَهنانِه، مَهنانِه، کَبی، کَپی، گُپی، قِرد
استوانه ای با دو انتهای پهن که به دور آن نخ پیچیده شده باشد، قاب یا ماسورۀ چرخان که برای پیچیدن نخ یا طناب یا فیلم یا نوار یا امثال آن ها به کار می رود چرخ نصب شده روی محوری با دورۀ برآمده برای حمل تسمۀ تخت یا دورۀ شیاردار برای حمل طناب یا تسمۀ جناغی یا زنجیر، پولی، املای دیگر واژۀ غرغره
استوانه ای با دو انتهای پهن که به دور آن نخ پیچیده شده باشد، قاب یا ماسورۀ چرخان که برای پیچیدن نخ یا طناب یا فیلم یا نوار یا امثال آن ها به کار می رود چرخ نصب شده روی محوری با دورۀ برآمده برای حمل تسمۀ تخت یا دورۀ شیاردار برای حمل طناب یا تسمۀ جناغی یا زنجیر، پولی، املایِ دیگر واژۀ غِرغِرِه
یک چکه، چک، چکه، یک دانه باران، در پزشکی نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته می شود قطره قطره: چکه چکه مثلاً قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
یک چکه، چک، چکه، یک دانه باران، در پزشکی نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته می شود قطره قطره: چکه چکه مثلاً قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
مفردقرم: یک چنارگون قرمه پارسی ترکی گشته غرمج پختنی است ازگوشت و روغن وارزن این واژه را برهان سیاهدانه دانسته سیاهدانه غرمج است 0 خورشی که اکنون غرمه (یاقرمه) گویند همان غرمج است گدک زیچک گوشت ریزه ریزه کرده که آن را تف دهند و سپس از آن خوراک سازند یا در کوزه ای کرده سر آن را محکم بندند و در مواقع ضرورت از آن جهت تهیه خوراک استفاده کنند و این عمل در ده های ایران متداول است، گوشت بریان
مفردقرم: یک چنارگون قرمه پارسی ترکی گشته غرمج پختنی است ازگوشت و روغن وارزن این واژه را برهان سیاهدانه دانسته سیاهدانه غرمج است 0 خورشی که اکنون غرمه (یاقرمه) گویند همان غرمج است گدک زیچک گوشت ریزه ریزه کرده که آن را تف دهند و سپس از آن خوراک سازند یا در کوزه ای کرده سر آن را محکم بندند و در مواقع ضرورت از آن جهت تهیه خوراک استفاده کنند و این عمل در ده های ایران متداول است، گوشت بریان
گرده قرص گرده: قرصه ای نان، قرص جرم (خورشید و ماه و غیره) : ز آتش لاله شمال سوخت سحر گه بخور قرصه خورشید را لخلخه کرد از بخار (عمادی. گنج شخن 311: 1) یا قرصه زر. آفتاب
گرده قرص گرده: قرصه ای نان، قرص جرم (خورشید و ماه و غیره) : ز آتش لاله شمال سوخت سحر گه بخور قرصه خورشید را لخلخه کرد از بخار (عمادی. گنج شخن 311: 1) یا قرصه زر. آفتاب
پانسه پشک، بهره یک بارزدن یک بارکوفتن یک بار کوفتن یک بار زدن، نصیب بهره سهم، قطعه ای کاغذ چوب یا استخوان و مانند آن که به وسیله فال زدن یا آن نصیب کسی را معین کنند پشتک
پانسه پشک، بهره یک بارزدن یک بارکوفتن یک بار کوفتن یک بار زدن، نصیب بهره سهم، قطعه ای کاغذ چوب یا استخوان و مانند آن که به وسیله فال زدن یا آن نصیب کسی را معین کنند پشتک