جدول جو
جدول جو

معنی قردمانی - جستجوی لغت در جدول جو

قردمانی(قُدُ)
نسبت است به قردمان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قردمانی(قَ دَ نی ی)
قبای آژدۀ بخیه آکنده به جهت جنگ، یا سازی است که اکاسره در خزاین ذخیره ساختندی، زره سطبر شبیه جامۀ کردوانی... (منتهی الارب). معرب است. (اقرب الموارد) ، زره خود، یا خود، یا زره. (منتهی الارب)
گیاهی است شبیه بابونه متفرق شاخ کم برگ که کرویا نامندش، یاکرویای براست. معرب قردامون لغت یونانی است یا رومی. (منتهی الارب). و رجوع به قردمانه و قردمانا شود
لغت نامه دهخدا
قردمانی
پارسی تازی گشته کردوانی گبر به رخش دلاورسپردم عنان زدم برکمربندگبرش سنان (شاهنامه) زره ستبر کرویای بری کرویای صحرایی قرنباد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
شادی و خوشی، خوشحالی، برای مثال غم و شادمانی نماند ولیک / جزای عمل ماند و نام نیک (سعدی۱ - ۷۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدردانی
تصویر قدردانی
قدرشناسی، درک کردن ارزش نیکویی و خدمت دیگران و سپاسگزاری از آنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودمانی
تصویر خودمانی
مانند خودی، بی تکلف، با حالتی به دور از تکلف مثلاً خودمانی حرف می زد
فرهنگ فارسی عمید
(قَ دَ)
قردامومن. قردمانه. قردمانی. قاقلۀ صغار. گرم و خشک است به درجۀ سوم، بیماریهای عصب و دردسر که از سردی بود و فالج را سود دارد. و طبیخ آن مصروع را سود دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به قاقلۀ صغار شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
منسوب به ردمان که تیره ای است از قبیلۀ رعین. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دردمندی. و رجوع به دردمندی شود
لغت نامه دهخدا
(قُ دُ نَ)
کرویای صحرایی است، و آن را کرویای جبلیه و کرویای شامیه و کرویای رومیه و کرویای فارسیه نیز گویند، و بعضی گویند تخم بدران است و آن رستنیی باشد صحرایی به غایت بدبوی مانند ترب و بدین سبب آن را ترب صحرایی و تخم آن را تخم ترب صحرایی گویند. (آنندراج). و رجوع به قردمانا و قردمانی و قردامون و قردامومن شود
لغت نامه دهخدا
(قَ دُ)
ابوالعباس بن فضل بن عبدالله بن محمد. از محدثان است. وی از علی بن داود قنطری روایت کند و ابواحمد عبدالله بن عدی حافظ جرجانی از او روایت دارد. گویند که ابواحمد روات در سرمن رأی از او روایت شنیده است. (انساب سمعانی). اصطلاح محدث در فقه، تفسیر و کلام نیز تأثیرگذار بوده است، چرا که بسیاری از احکام دینی، ریشه در روایات نبوی دارند. محدثان با گردآوری دقیق احادیث، منابع فقهی را شکل دادند و به فقها کمک کردند تا براساس سنت صحیح، فتوا صادر کنند. بدون تلاش های محدثان، امکان استخراج صحیح احکام از منابع اسلامی بسیار دشوار می شد.
لغت نامه دهخدا
(قَ دُ)
نسبت است به قردوان. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قَ دُ نی یَ)
سلاحی است که اکاسره میساختند و در خزائن خود ذخیره میکردند و آن را کردومانه میخواندند، و معنی آن به عربی ’عمل و بقی’ است یعنی ساخته شده و برای روز نیاز میماند. گویند قردمانیه زره سطبر است و برخی آن را نوعی کلاه خود دانسته اند. ابوعبیده گوید: آن قبای محشو است. (المعرب جوالیقی ص 253). و رجوع به قردمانی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
شادی خوشی خوشحالی سرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردمانه
تصویر گردمانه
تخم نوعی از مازریون
فرهنگ لغت هوشیار
درتازی نیامده کهرمانی پهلوانی، کارفرمایی، نگهبانی فرمانروایی، کارفرمایی: اگر اشتر و اسب و استر نباشد کجا قهرمانی بود قهرمان را ک، پهلوانی دلیری، نگهبانی محافظت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قردامینی
تصویر قردامینی
سریانی ک سیسنبر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرطمانا
تصویر قرطمانا
یونانی تازی گشته غرنباد گرنباد از گیاهان قرنباد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جردمانق
تصویر جردمانق
پارسی تازی گشته گردمانه گرمدانه هفت برگ مور دانه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تردامنی
تصویر تردامنی
گناهکاری و معیوبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودمانی
تصویر خودمانی
محرم، خودی
فرهنگ لغت هوشیار
قردمانه قردمانی قرطمانا یونانی تازی گشته کرویای دشتی نان خواه دشتی غرنباد از گیاهان کرویای بری کرویای صحرایی قرنباد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قردمانه
تصویر قردمانه
کرویای بری کرویای صحرایی قرنباد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دردمانی
تصویر دردمانی
دردمندی. در دم گرفتن، دارای درد، بیمار مریض علیل
فرهنگ لغت هوشیار
واحد یا مؤلفه استانداردی از یک سازواره (سیستم) که برای ترکیب یا استفاده آسان، طراحی یا ساخته می شود، واحدها یا دوره های مشخص آموزشی در دانشگاه ها و مدارس، واحدها و اجزای صنعتی همگون و مشابه، واحدهای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودمانی
تصویر خودمانی
((خُ دِ))
خودی، خصوصی، بی تعارف و تکلف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
ابتهاج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مردمانه
تصویر مردمانه
ملی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خودمانی
تصویر خودمانی
صمیمی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قدردانی
تصویر قدردانی
سپاسداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
Jolliness, Joyousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قهرمانی
تصویر قهرمانی
Championship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قدردانی
تصویر قدردانی
Acknowledgement, Appreciation, Gratefulness, Gratitude
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قهرمانی
تصویر قهرمانی
campeonato
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قدردانی
تصویر قدردانی
reconhecimento, apreciação, gratidão
دیکشنری فارسی به پرتغالی