جدول جو
جدول جو

معنی قربات - جستجوی لغت در جدول جو

قربات
(قِ)
جمع واژۀ قربه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به قربه شود
لغت نامه دهخدا
قربات
(قِ رِ)
جمع واژۀ قربه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به قربه شود
لغت نامه دهخدا
قربات
جمع قربه، مشک ها
تصویری از قربات
تصویر قربات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قربان
تصویر قربان
(پسرانه)
چیزی که بوسیله آن به خدا تقرب یابند، قربانی، فدایی، نزدیک شدن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قرابت
تصویر قرابت
خویشی، خویشاوندی، نزدیکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قربان
تصویر قربان
ظرفی که در آستانۀ پر شدن است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضربات
تصویر ضربات
ضربت ها، ضربه ها، کوبیدن ها، جمع واژۀ ضربت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصبات
تصویر قصبات
قصبه ها، آبادی های بزرگی که از چند ده و دهکده تشکیل شده باشد، دهستان ها، شهرک ها، جمع واژۀ قصبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قربان
تصویر قربان
ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
عنوانی احترام آمیز در خطاب به آقایان
قربانی
جعبه ای که کمان را درآن می گذاشتند، کماندان
قربان کردن: ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقبات
تصویر رقبات
رقبه ها، گردنها، کنایه از املاک و زمینی که به کسی داده می شود که تا عمر دارد از آن بهره و فایده ببرد، جمع واژۀ رقبه
فرهنگ فارسی عمید
(مُ قَرْ رِ)
اعمال و عبادات را گویند. (فرهنگ اصطلاحات عرفانی جعفر سجادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرابت
تصویر قرابت
خویشاوندی، فامیلی
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیزی که بوسیله آن بسوی خداوند تقرب پیدا کنند، و روز دهم ذیحجه که حجاج در مکه قربانی میکنند عیداضحی یا عید قربان گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرغات
تصویر قرغات
ترکی ک قولنجان خسرودارو از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قصبه، دهستان ها در فارسی پایتخت ها در تازی جمع قصبه: و تمامی بندرگاههای خلیج پارس و قلاع و قصباتی که بر آن سمت است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرابات
تصویر قرابات
جمع قرابه، از ریشه پارسی کراوه ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ضربه، زنش ها کوب ها یکبار زدن، زدن ضربت، زخم کوب، آسیب، کعبتین طاوس قرعه، (بکس کشتی) هر یک از حملات ورزشکار که به نتیجه مثبت برسد. یا ضربه فنی. پیروزی یافتن بر حریف با فن کاری. یا دو ضربه یا سه ضربه زدن، از دو یا سه راه استفاده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خربات
تصویر خربات
جای خراب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رقبه، بنگردن ها، بندگان، داراک ورستادی (موقوفه) جمع رقبه گردنها، بندگان بنده ها، املاک و مستغلات موقوفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقربات
تصویر تقربات
جمع تقرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربات
تصویر تربات
سر انگشتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرابت
تصویر قرابت
((قَ بَ))
نزدیکی، خویشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قصبات
تصویر قصبات
((قَ صَ))
جمع قصبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قربان
تصویر قربان
((قُ))
هرچیزی که به وسیله آن به خداوند تقرب جویند، عنوانی برای نشان دادن ارادت و اخلاص به فردی که دارای مقام مهمی است، صدقه، تصدق
قربان صدقه کسی رفتن: کنایه از اظهار محبت و اخلاص و ارادت کردن به کسی، اصرار و التماس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قربان
تصویر قربان
((قَ))
کمان دان، جای کمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رقبات
تصویر رقبات
((رَ قَ))
جمع رقبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرابت
تصویر قرابت
Affinity, Cognation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قرابت
تصویر قرابت
affinité, cognation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قرابت
تصویر قرابت
afinidade, cognato
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قرابت
تصویر قرابت
близость , родство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قرابت
تصویر قرابت
Affinität, Kognation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قرابت
تصویر قرابت
pokrewieństwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قرابت
تصویر قرابت
спорідненість , родство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قرابت
تصویر قرابت
afinidad, cognación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قرابت
تصویر قرابت
affinità, parentela
دیکشنری فارسی به ایتالیایی