جدول جو
جدول جو

معنی ضربات

ضربات
ضربت ها، ضربه ها، کوبیدن ها، جمع واژۀ ضربت
تصویری از ضربات
تصویر ضربات
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ضربات

ضربات

ضربات
جمع ضربه، زنش ها کوب ها یکبار زدن، زدن ضربت، زخم کوب، آسیب، کعبتین طاوس قرعه، (بکس کشتی) هر یک از حملات ورزشکار که به نتیجه مثبت برسد. یا ضربه فنی. پیروزی یافتن بر حریف با فن کاری. یا دو ضربه یا سه ضربه زدن، از دو یا سه راه استفاده کردن
فرهنگ لغت هوشیار

ضربان

ضربان
ضربه های متوالی با فواصل زمانی یکسان
ضربان قلب: در علم زیست شناسی زدن قلب، تپیدن دل، تپش قلب
ضربان
فرهنگ فارسی عمید

ضربان

ضربان
تپیدن تپش، ریمناکی زخم، جدایی انداختن، بد دل شدن، ترسیدن، شتاب کردن، رفتن، خوابانیدن، ماندگاری زدن (مطلق)، زدن قلب تپیدن دل، تپش دل جنبش شریان، دردیست که در آن جستن رگهای جهنده بیشتر شود. یا ضربان قلب. تپیدن دل زدن قلب
فرهنگ لغت هوشیار