- قرایح
- قریحه ها، استعدادها، ادراک و قدرت طبیعی در آفرینش و درک آثار هنری، طبع و ذوق طبیعی در سرودن شعر و نویسندگی، اول چیزها، جمع واژۀ قریحه
معنی قرایح - جستجوی لغت در جدول جو
- قرایح
- طبیعت طبع، ادراک اندر یافت، طبع شعر و نویسندگی: تا کسوتی زیبنده از دست باف قریحه خویش درو پوشم، جمع قرایح (قرائح) قریحه خراشیدن، بقریحه خود فشار آوردن: متکلفی خاطر رنجانیده است و قریحت خراشیده
- قرایح ((قَ یِ))
- جمع قریحه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع ذراح و ذروح. نوعی حشره بالدار برنگ آبی یا سبز. این حشره دارای دو شاخک شش دست و پا و مفاصل متعدد است و سم شدیدی دارد آلو کلو. توضیح: مفرد آن کمتر استعمال میشود و جمع متداول است
قبیحه ها، قبیح ها، زشت ها، ناپسندها، جمع واژۀ قبیحه
جمع قبیحه
قرایح درفارسی، جمع قریحه، وروم ها طبیعت طبع، ادراک اندر یافت، طبع شعر و نویسندگی: تا کسوتی زیبنده از دست باف قریحه خویش درو پوشم، جمع قرایح (قرائح) قریحه خراشیدن، بقریحه خود فشار آوردن: متکلفی خاطر رنجانیده است و قریحت خراشیده
جمع قرینه
زهد ورزیدن، برای مثال فتادم در میان دردنوشان / نهادم زهد و قرایی به در باز (عطار۵ - ۳۳۳) ، ای برآورده سر کبر از گریبان نفاق / نه به رعناییت یار و نه به قرایی قرین (سنائی۲ - ۲۸۳)
ضریح ها، قبرها، گورها، دور قبرها، صندوقهای چوبی یا فلزی مشبک که بر روی قبر می سازند، جمع واژۀ ضریح
قرینه ها، علامت ها، نشانه ها، نظیرها، مانندها، جمع واژۀ قرینه
بودار، شب آینده، باران شبانگاه، گاو پدرام (وحشی) بو دهنده، بو کننده
آب خالص و پاکیزه، زمینی که در آن آب و درخت نباشد
آب صاف پاکیزه بی آمیختگی چیزی
زخمی خسته، پاک ناب
مجروح، زخمی