- قراچوری
- ترکی شمشیر، شمشیربند، شمشیر زن شمشیر دار شمشیر زن، شمشیر (دراز)، ترکی شمشیر آبدار
معنی قراچوری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قراچور، شمشیر دراز، شمشیردار
قراچوری بنگرید به قراچوری شمشیر دار شمشیر زن، شمشیر (دراز)
شمشیر دار شمشیر زن، شمشیر (دراز)، ترکی شمشیر آبدار
شمشیر دراز، شمشیردار
ترکی شمشیر شمشیر، شمشیر دراز
مغولی سیاریگ سیاریگستان نام تختگاه چنگیرخان
سرهنگ محافظان قافله آنکه بسرکردگی گروهی از جانب پادشاه در راهها نشیند تا قوافل را از منازل مخوف بسلامت بگذراند امنیه. یا خراج قراسواران. نوعی خراج که سابقا از قری و قصبات می گرفتند (قاجاریه)
تولید
درزی، گوشتفروش، پیشه ور، نای زن، شهرباش (دربخشی از مازندران) مزیر کارگر مزدبگیر کشاورزی (گویش مازندرانی)
ترکی ک کولی لوری