ترکی ترپک هلناک آب کشک جوشیده ترف (گویش نایینی) ماده نیم جامد تیره رنگی است که در حقیقت جوشانده غلیظ شده آب کشک است و تهیه آن بدین طریق است که ماست را می جوشانندو پس از غلیظ شدن و بقوام آمدن آن را در کیسه ای پارچه یی می ریزند و آبهای تراوش شده از آن را در ظرفی جمع آوری می کنند. سپس آنچه درون کیسه است بصورت گلوله یا بیضی در می آورند و در آفتاب خشک میکنند و قروت و کشک ماستی نامند و آبی که چکیده و در ظرف جمع شده باشد در دیگ می ریزند و قدری شیر با آن می آمیزند و می جوشانند و پس از آنکه قوام گرفت بصورت قرص در می آورند و چون خشک شد شکننده و باصطلاح پوک است و ترشی مطلوب و مطبوعی دارد و آن موسوم است به ترف و آب قروت است. دیگر آنکه دوغ کره گرفته را می جوشانند و چون غلیظ شد در کیسه می ریزند و از ماده جنبی که در کیسه است کشک دوغی می سازند و از چکیده آن پس از جوشانیدن گلوله ها می سازند که سرخ تیره مایل به سیاهی است و ترشی آن تند و زبان گز است و این نوع را قراقروت و ترف سیاه نامند این است که معمول گوسفندداران در حدود طبس است. ترکیب قراقروت بیشتر از اسید لاکتیک و املاح محلول در آب است و ترشی قراقروت نیز به واسطه وجود مقادیر فراوان از همین اسید است قارقروت قره قروت ترپ ترف تلف
ترکی ترپک هلناک آب کشک جوشیده ترف (گویش نایینی) ماده نیم جامد تیره رنگی است که در حقیقت جوشانده غلیظ شده آب کشک است و تهیه آن بدین طریق است که ماست را می جوشانندو پس از غلیظ شدن و بقوام آمدن آن را در کیسه ای پارچه یی می ریزند و آبهای تراوش شده از آن را در ظرفی جمع آوری می کنند. سپس آنچه درون کیسه است بصورت گلوله یا بیضی در می آورند و در آفتاب خشک میکنند و قروت و کشک ماستی نامند و آبی که چکیده و در ظرف جمع شده باشد در دیگ می ریزند و قدری شیر با آن می آمیزند و می جوشانند و پس از آنکه قوام گرفت بصورت قرص در می آورند و چون خشک شد شکننده و باصطلاح پوک است و ترشی مطلوب و مطبوعی دارد و آن موسوم است به ترف و آب قروت است. دیگر آنکه دوغ کره گرفته را می جوشانند و چون غلیظ شد در کیسه می ریزند و از ماده جنبی که در کیسه است کشک دوغی می سازند و از چکیده آن پس از جوشانیدن گلوله ها می سازند که سرخ تیره مایل به سیاهی است و ترشی آن تند و زبان گز است و این نوع را قراقروت و ترف سیاه نامند این است که معمول گوسفندداران در حدود طبس است. ترکیب قراقروت بیشتر از اسید لاکتیک و املاح محلول در آب است و ترشی قراقروت نیز به واسطه وجود مقادیر فراوان از همین اسید است قارقروت قره قروت ترپ ترف تلف
نام آبی است به بادیه و غزوۀ قراقر در آنجا بود. (از اقرب الموارد). نام وادی ای است که اصل آن از دهناء است وگویند آبی است طایفۀ کلب را. (از معجم البلدان)
نام آبی است به بادیه و غزوۀ قراقر در آنجا بود. (از اقرب الموارد). نام وادی ای است که اصل آن از دهناء است وگویند آبی است طایفۀ کلب را. (از معجم البلدان)
آواز کردن شکم. (آنندراج). آوازی که از اندرون شکم شنیده میگردد. (ناظم الاطباء) ، شور و غوغا. (ناظم الاطباء). بمجاز مطلق شور و غوغا. (آنندراج) : بر در دل می نشینم منع دنیا میکنم این قراقر از برای حق تعالی میکنم. میرنجات (از آنندراج). جمع واژۀ قرقره. رجوع به قرقره شود
آواز کردن شکم. (آنندراج). آوازی که از اندرون شکم شنیده میگردد. (ناظم الاطباء) ، شور و غوغا. (ناظم الاطباء). بمجاز مطلق شور و غوغا. (آنندراج) : بر در دل می نشینم منع دنیا میکنم این قراقر از برای حق تعالی میکنم. میرنجات (از آنندراج). جَمعِ واژۀ قَرْقَرَه. رجوع به قرقره شود
وادی ای است طایفۀ کلب را در سماوه از نواحی عراق که خالد بن ولید هنگامی که آهنگ شام داشت در آن فرود آمد و درباره آن گفته اند: ﷲ درّ رافع انی اهتدی خمساً اذا ما سارهاالجیش بکی ما سارها من قبله انس یری فوز من قراقر الی سوی. و شعراء از قراقر فراوان یاد کرده اند. (از معجم البلدان)
وادی ای است طایفۀ کلب را در سماوه از نواحی عراق که خالد بن ولید هنگامی که آهنگ شام داشت در آن فرود آمد و درباره آن گفته اند: ﷲ درّ رافع انی اهتدی خمساً اذا ما سارهاالجیش بکی ما سارها من قبله انس یری فوز من قراقر الی سوی. و شعراء از قراقر فراوان یاد کرده اند. (از معجم البلدان)
ده کوچکی است از دهستان تمین بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان واقع در 19000 گزی جنوب باختری میرجاوه، کنار راه فرعی میرجاوه به خاش. سکنۀ آن 35 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان تمین بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان واقع در 19000 گزی جنوب باختری میرجاوه، کنار راه فرعی میرجاوه به خاش. سکنۀ آن 35 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
یا قراطاط. اسم ثمر درختی است بقدر فلفل و در ترشی شبیه به زرشک و در افعال قریب به آن و ظاهراً نوعی از او باشد و بغدادی اشتباه نموده و آن را ازقال دانسته است و ازقال اسم فارسی قرانیا است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به قراطاط شود
یا قراطاط. اسم ثمر درختی است بقدر فلفل و در ترشی شبیه به زرشک و در افعال قریب به آن و ظاهراً نوعی از او باشد و بغدادی اشتباه نموده و آن را ازقال دانسته است و ازقال اسم فارسی قرانیا است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به قراطاط شود
نام شهری است از ترکستان. (غیاث، از آنندراج) ، فرهنگ وصاف نویسد: قراقرم نام تختگاه چنگیزخان است در مغولستان که شمالی دیوار حد ملک چین است و معنی ترکیبی آن رنگ سیاه است بسبب آنکه آن شهر و اطراف آن اکثر ریگ و رنگ آن سیاه میباشد. (آنندراج). نام دیگر آن اردوبالیغ و آن بر کوه قراقرم است شهری است به توران درولایت قرقر. (الفهرست). این شهر را اوکتای قاآن در پای کوه قراقرم بنا نهاد و پایتخت اوایل مغول بود. (تاریخ جهانگشا ج 2). و میان خوارزم و مرو قرار دارد
نام شهری است از ترکستان. (غیاث، از آنندراج) ، فرهنگ وصاف نویسد: قراقرم نام تختگاه چنگیزخان است در مغولستان که شمالی دیوار حد ملک چین است و معنی ترکیبی آن رنگ سیاه است بسبب آنکه آن شهر و اطراف آن اکثر ریگ و رنگ آن سیاه میباشد. (آنندراج). نام دیگر آن اردوبالیغ و آن بر کوه قراقرم است شهری است به توران درولایت قرقر. (الفهرست). این شهر را اوکتای قاآن در پای کوه قراقرم بنا نهاد و پایتخت اوایل مغول بود. (تاریخ جهانگشا ج 2). و میان خوارزم و مرو قرار دارد
جهیرالصوت. شاعر گوید: قدکان هداراً قراقریا. خوش آواز. گویند: حاد قراقری. (از اقرب الموارد). حادی خوش آواز. نسبت است به قراقر. سائق خوش آواز. (منتهی الأرب). رجوع به قراقر شود
جهیرالصوت. شاعر گوید: قدکان هداراً قراقریا. خوش آواز. گویند: حاد قراقری. (از اقرب الموارد). حادی خوش آواز. نسبت است به قراقر. سائق خوش آواز. (منتهی الأرب). رجوع به قراقر شود
ابن عبدالله اسدی مکنی به ابوسعید. از امیرانی است که در دربار صلاح الدین پرورش یافت و به نیابت وی در مصر حکومت کرد. وی مردی باهمت بود و به عمران و آبادی علاقۀ فراوان داشت و باروی محیط به شهر قاهره از آثار او است. قلعۀ جبل و پلهائی در جیره در راه اهرام ثلاثه نیز از بناهای او بشمار میرود. چون صلاح الدین شهر عکه را از فرنگیان گرفت، حکومت آن را به قراقوش داد و چون فرنگیان آن شهر را پس گرفتند اسیر گشت و با دادن ده هزار دینار خود را آزاد ساخت. سلطان از این کار وی بسی شاد شد. وی در قاهره به سال 597 هجری قمری وفات کرد. حکم های شگفت آوری از قضاوتهای او نقل میکنند که ابن خلکان او را از این گونه احکام منزه میداند. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 792، 793)
ابن عبدالله اسدی مکنی به ابوسعید. از امیرانی است که در دربار صلاح الدین پرورش یافت و به نیابت وی در مصر حکومت کرد. وی مردی باهمت بود و به عمران و آبادی علاقۀ فراوان داشت و باروی محیط به شهر قاهره از آثار او است. قلعۀ جبل و پلهائی در جیره در راه اهرام ثلاثه نیز از بناهای او بشمار میرود. چون صلاح الدین شهر عکه را از فرنگیان گرفت، حکومت آن را به قراقوش داد و چون فرنگیان آن شهر را پس گرفتند اسیر گشت و با دادن ده هزار دینار خود را آزاد ساخت. سلطان از این کار وی بسی شاد شد. وی در قاهره به سال 597 هجری قمری وفات کرد. حکم های شگفت آوری از قضاوتهای او نقل میکنند که ابن خلکان او را از این گونه احکام منزه میداند. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 792، 793)
دهی از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهرکرد. واقع در 35000 گزی شمال شهرکرد و 12000گزی راه بن به شهرکرد. موقع جغرافیایی آن کوهستانی، معتدل و سکنۀ آن 120 تن است. آب آن از رود خانه محلی و محصول آن برنج، غلات، کشمش و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهرکرد. واقع در 35000 گزی شمال شهرکرد و 12000گزی راه بن به شهرکرد. موقع جغرافیایی آن کوهستانی، معتدل و سکنۀ آن 120 تن است. آب آن از رود خانه محلی و محصول آن برنج، غلات، کشمش و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
ترکی ترپک هلناک آب کشک جوشیده ترف (گویش نایینی) ماده نیم جامد تیره رنگی است که در حقیقت جوشانده غلیظ شده آب کشک است و تهیه آن بدین طریق است که ماست را می جوشانندو پس از غلیظ شدن و بقوام آمدن آن را در کیسه ای پارچه یی می ریزند و آبهای تراوش شده از آن را در ظرفی جمع آوری می کنند. سپس آنچه درون کیسه است بصورت گلوله یا بیضی در می آورند و در آفتاب خشک میکنند و قروت و کشک ماستی نامند و آبی که چکیده و در ظرف جمع شده باشد در دیگ می ریزند و قدری شیر با آن می آمیزند و می جوشانند و پس از آنکه قوام گرفت بصورت قرص در می آورند و چون خشک شد شکننده و باصطلاح پوک است و ترشی مطلوب و مطبوعی دارد و آن موسوم است به ترف و آب قروت است. دیگر آنکه دوغ کره گرفته را می جوشانند و چون غلیظ شد در کیسه می ریزند و از ماده جنبی که در کیسه است کشک دوغی می سازند و از چکیده آن پس از جوشانیدن گلوله ها می سازند که سرخ تیره مایل به سیاهی است و ترشی آن تند و زبان گز است و این نوع را قراقروت و ترف سیاه نامند این است که معمول گوسفندداران در حدود طبس است. ترکیب قراقروت بیشتر از اسید لاکتیک و املاح محلول در آب است و ترشی قراقروت نیز به واسطه وجود مقادیر فراوان از همین اسید است قارقروت قره قروت ترپ ترف تلف
ترکی ترپک هلناک آب کشک جوشیده ترف (گویش نایینی) ماده نیم جامد تیره رنگی است که در حقیقت جوشانده غلیظ شده آب کشک است و تهیه آن بدین طریق است که ماست را می جوشانندو پس از غلیظ شدن و بقوام آمدن آن را در کیسه ای پارچه یی می ریزند و آبهای تراوش شده از آن را در ظرفی جمع آوری می کنند. سپس آنچه درون کیسه است بصورت گلوله یا بیضی در می آورند و در آفتاب خشک میکنند و قروت و کشک ماستی نامند و آبی که چکیده و در ظرف جمع شده باشد در دیگ می ریزند و قدری شیر با آن می آمیزند و می جوشانند و پس از آنکه قوام گرفت بصورت قرص در می آورند و چون خشک شد شکننده و باصطلاح پوک است و ترشی مطلوب و مطبوعی دارد و آن موسوم است به ترف و آب قروت است. دیگر آنکه دوغ کره گرفته را می جوشانند و چون غلیظ شد در کیسه می ریزند و از ماده جنبی که در کیسه است کشک دوغی می سازند و از چکیده آن پس از جوشانیدن گلوله ها می سازند که سرخ تیره مایل به سیاهی است و ترشی آن تند و زبان گز است و این نوع را قراقروت و ترف سیاه نامند این است که معمول گوسفندداران در حدود طبس است. ترکیب قراقروت بیشتر از اسید لاکتیک و املاح محلول در آب است و ترشی قراقروت نیز به واسطه وجود مقادیر فراوان از همین اسید است قارقروت قره قروت ترپ ترف تلف
غروغر آوای شکم، غوغا (این واژه پارسی است) خوش آوا آواز کردن شکم، آوازی که از درون شکم شنیده شود. یا قراقر بطن. صدای شکم روده ها بر اثر حرکت گازهای موجود در لوله گوارش که گاهی تولید درد شکم شدید می کند، شور و غوغا
غروغر آوای شکم، غوغا (این واژه پارسی است) خوش آوا آواز کردن شکم، آوازی که از درون شکم شنیده شود. یا قراقر بطن. صدای شکم روده ها بر اثر حرکت گازهای موجود در لوله گوارش که گاهی تولید درد شکم شدید می کند، شور و غوغا