جدول جو
جدول جو

معنی قراسیات - جستجوی لغت در جدول جو

قراسیات
(قُ)
جمع واژۀ قراسیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قراسیه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراسیاک
تصویر فراسیاک
(پسرانه)
افراسیاب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مراسلات
تصویر مراسلات
نامه هایی که به یکدیگر بنویسند، نامه نگاری ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاراسیا
تصویر قاراسیا
آلبالو، میوۀ سرخ رنگ، گرد وکوچک با طعم ترش و مطبوع شبیه گیلاس که مصرف خوراکی دارد
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
افراسیاب که پادشاه ترکستان بوده. (برهان). افراسیاب پور پشنگ شاه ترکستان. (آنندراج) (انجمن آرا) :
غوغا کنیم یک تنه چون رستم و دریم
درع فراسیاب به پیکان صبحگاه.
خاقانی.
گو دشمن اگر فراسیاب است
تنها زندش چو آفتاب است.
نظامی.
رجوع به افراسیاب شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 36 هزارگزی جنوب باختری اهواز، کنار رود خانه کارون و 18 هزارگزی باختر راه آبادان به اهواز واقع است، دشتی گرمسیر و دارای 500 تن سکنه است، آب آنجا ازکارون بوسیلۀ موتور تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و صیفی و شغل اهالی زراعت است، راه آن در تابستان اتومبیل رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
میوه ای باشد شبیه به گیلاس و آن را به فارسی آلی بالی گویند لیکن به آلوبالو شهرت دارد، گویند تازۀ آن شکم براند و خشک شدۀ آن شکم ببندد و صمغ آن سرفه را و چکانیدن شیرۀ مغز دانۀ آن بر آلت مردی سوزاک را نافع است، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شرابی است شیرین متخذ از انگور که مسمی است به قریطیقوس. شراب حلوی است که از انگوری که به یونانی فریطیقونس نامند، سازند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
افراس آب. حباب. شیشه مانندی که به سبب باریدن باران بر روی آب به هم میرسد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(صُ حی یا)
جمع واژۀ صراحیه. رجوع به صراحی و صراحیه شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ راسیه که بمعنی کوه استوار است، (آنندراج) (غیاث اللغات)، راسیات ورواسی جمع واژۀ راسیه، (دهار)، جمع واژۀ راسیه، (منتهی الارب) :
- جبال راسیات، کوههای محکم و استوار، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
با تو گویند این جبال راسیات
وصف حال عاشقان اندر ثبات،
مولوی،
رجوع به راسیه شود،
- قدور راسیات، دیگهای بزرگ که همواره جهت کلانی بر یکجای بماند، (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : یعلمون له ما یشاء من محاریب ... و قدور راسیات، (قرآن 13/34)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
آلو. (ناظم الاطباء). درختی است چون آلو که بار آن شبیه انگور سیاه است و در مصر آن را شفتالوی خرس (خوخ الدب) نامند. (از اقرب الموارد). و رجوع به قراصیا شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
یسوعی و نویسندۀ اسپانیایی. او راست مجموعه ای در بذله گویی. متولد 1601 میلادی و متوفی در 1658 م
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ / سِ)
مکتوبها که به مساویان نویسند. (غیاث اللغات). مکتوبهائی که از طرفین به یکدیگر نوشته شود و پیغام های به یکدیگر و نوشتجات که به یکدیگر از جائی به جائی فرستند. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مراسله. رجوع به مراسله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دی یا)
چیزهای متعلق به مراد و به میل و خواهش و آرزو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قطانیات
تصویر قطانیات
پرونه داران تیره گیاهی پروانه داران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رادیات
تصویر رادیات
رادیاتور فرانسوی سر برغ تابشگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یراعیات
تصویر یراعیات
شب افروزیان تیره شبتابیان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مراسله، نامه نویسی ها نامه ها گسیله ها جمع مراسله مکاتبات. نامه نگاریها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فارسیه، پارسیان نوشته های پارسی مونث فارسی زن فارسی، کلمه پارسی، جمع فارسیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاراسیا
تصویر قاراسیا
لاتینی تازی گشته آلبالو از گیاهان آلبالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراشیات
تصویر فراشیات
تیره فراستگان پروانگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرامیات
تصویر قرامیات
تیره تیمرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرابیات
تصویر غرابیات
زاغیان تیره زاغ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صراحیات
تصویر صراحیات
شراب خالص و پاکیزه، سخن خالص و بی آمیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقراقیات
تصویر شقراقیات
کاسکینگان شیر گنجشگیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرافیات
تصویر خرافیات
گربه ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماسیات
تصویر حماسیات
جمع حماسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذراحیات
تصویر ذراحیات
آله کلویان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراسیا
تصویر قراسیا
آلبالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسیات
تصویر راسیات
جمع راسیه، ایستاها کوه های استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرادیات
تصویر قرادیات
تیره کنه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراصیات
تصویر قراصیات
تیره گزنه ها گزنه ای ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراسیا
تصویر جراسیا
آلبالو
فرهنگ لغت هوشیار
مکاتبات، مکاتبه ها، نامه نگاری ها، نامه ها، خطها، رقعات، رقعه ها، مکتوبات
فرهنگ واژه مترادف متضاد