افراسیاب که پادشاه ترکستان بوده. (برهان). افراسیاب پور پشنگ شاه ترکستان. (آنندراج) (انجمن آرا) : غوغا کنیم یک تنه چون رستم و دریم درع فراسیاب به پیکان صبحگاه. خاقانی. گو دشمن اگر فراسیاب است تنها زندش چو آفتاب است. نظامی. رجوع به افراسیاب شود
افراسیاب که پادشاه ترکستان بوده. (برهان). افراسیاب پور پشنگ شاه ترکستان. (آنندراج) (انجمن آرا) : غوغا کنیم یک تنه چون رستم و دریم درع فراسیاب به پیکان صبحگاه. خاقانی. گو دشمن اگر فراسیاب است تنها زندش چو آفتاب است. نظامی. رجوع به افراسیاب شود
دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 36 هزارگزی جنوب باختری اهواز، کنار رود خانه کارون و 18 هزارگزی باختر راه آبادان به اهواز واقع است، دشتی گرمسیر و دارای 500 تن سکنه است، آب آنجا ازکارون بوسیلۀ موتور تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و صیفی و شغل اهالی زراعت است، راه آن در تابستان اتومبیل رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 36 هزارگزی جنوب باختری اهواز، کنار رود خانه کارون و 18 هزارگزی باختر راه آبادان به اهواز واقع است، دشتی گرمسیر و دارای 500 تن سکنه است، آب آنجا ازکارون بوسیلۀ موتور تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و صیفی و شغل اهالی زراعت است، راه آن در تابستان اتومبیل رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
میوه ای باشد شبیه به گیلاس و آن را به فارسی آلی بالی گویند لیکن به آلوبالو شهرت دارد، گویند تازۀ آن شکم براند و خشک شدۀ آن شکم ببندد و صمغ آن سرفه را و چکانیدن شیرۀ مغز دانۀ آن بر آلت مردی سوزاک را نافع است، (برهان) (آنندراج)
میوه ای باشد شبیه به گیلاس و آن را به فارسی آلی بالی گویند لیکن به آلوبالو شهرت دارد، گویند تازۀ آن شکم براند و خشک شدۀ آن شکم ببندد و صمغ آن سرفه را و چکانیدن شیرۀ مغز دانۀ آن بر آلت مردی سوزاک را نافع است، (برهان) (آنندراج)
جمع واژۀ راسیه که بمعنی کوه استوار است، (آنندراج) (غیاث اللغات)، راسیات ورواسی جمع واژۀ راسیه، (دهار)، جمع واژۀ راسیه، (منتهی الارب) : - جبال راسیات، کوههای محکم و استوار، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : با تو گویند این جبال راسیات وصف حال عاشقان اندر ثبات، مولوی، رجوع به راسیه شود، - قدور راسیات، دیگهای بزرگ که همواره جهت کلانی بر یکجای بماند، (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : یعلمون له ما یشاء من محاریب ... و قدور راسیات، (قرآن 13/34)
جَمعِ واژۀ راسیه که بمعنی کوه استوار است، (آنندراج) (غیاث اللغات)، راسیات ورواسی جَمعِ واژۀ راسیه، (دهار)، جَمعِ واژۀ راسیه، (منتهی الارب) : - جبال راسیات، کوههای محکم و استوار، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : با تو گویند این جبال راسیات وصف حال عاشقان اندر ثبات، مولوی، رجوع به راسیه شود، - قدور راسیات، دیگهای بزرگ که همواره جهت کلانی بر یکجای بماند، (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : یعلمون له ما یشاء من محاریب ... و قدور راسیات، (قرآن 13/34)
آلو. (ناظم الاطباء). درختی است چون آلو که بار آن شبیه انگور سیاه است و در مصر آن را شفتالوی خرس (خوخ الدب) نامند. (از اقرب الموارد). و رجوع به قراصیا شود
آلو. (ناظم الاطباء). درختی است چون آلو که بار آن شبیه انگور سیاه است و در مصر آن را شفتالوی خرس (خوخ الدب) نامند. (از اقرب الموارد). و رجوع به قراصیا شود
مکتوبها که به مساویان نویسند. (غیاث اللغات). مکتوبهائی که از طرفین به یکدیگر نوشته شود و پیغام های به یکدیگر و نوشتجات که به یکدیگر از جائی به جائی فرستند. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مراسله. رجوع به مراسله شود
مکتوبها که به مساویان نویسند. (غیاث اللغات). مکتوبهائی که از طرفین به یکدیگر نوشته شود و پیغام های به یکدیگر و نوشتجات که به یکدیگر از جائی به جائی فرستند. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ مراسله. رجوع به مراسله شود