- قراد
- حشرۀ ریزی که به بدن انسان و بعضی حیوانات دیگر می چسبد و خون آن ها را می مکد، کنه
معنی قراد - جستجوی لغت در جدول جو
- قراد
- نگه دارنده و تربیت کنندۀ بوزینه
- قراد
- کنه، سرپستان انتردار کپی دار حشره ای ریز که ببدن حیوانات چسبد و خون آنها را بمکد کنه، جمع قردان
- قراد ((قُ))
- کنه، جمع قردان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع قرد، کپیان (کپی بوزیته) کپیکان پارسا نمایی، مرده نمایی، در سخن ماندن، آرمیدن، خوار شدن
پیمان، نهش، هال، دیدار
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آراج، نام فرشته ای، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می دانند
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
سرور، گرامی، شاه محبوب، پدر کیکاوس از پادشاهان کیانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام پسر کاوه آهنگر
یخچال
خواب خفت خفتن غنودن، خواب
خفه کننده، زره ساز آنکه زره سازد زره ساز زره گر
ملخ ملخ. یا جراد منتشر. ملخ پراکنده
یونانی تازی گشته خراشگر
فسخ معاهده کردن
غوره خشک خرما، کویک پژمرده
ابر تنک
نیزۀ کوتاه، حمله کردن
شیرینی فروش، شیرینی پز
زردساز، زره ساز، زره گر
غلاف شمشیر یا خنجر، نیام
واحد اندازه گیری کمان دایره
زمان یا مکان ملاقات، آرامش، آسودگی، رای و حکمی که دربارۀ مسئله یا امری صادر شود، عهد و پیمان، پایداری، در علم حقوق حکمی از سوی مقام قضایی
قرار دادن: جا دادن، استوار ساختن، برقرار کردن
قرار داشتن: برقرار بودن، جا داشتن، آرامش داشتن، وعدۀ ملاقات داشتن
قرار گذاشتن: شرط کردن، عهد و پیمان کردن
قرار گرفتن: استوار و محکم شدن، ساکن شدن، جا گرفتن، آرام گرفتن، ثابت گشتن
قرار مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان
قرار و مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان، قرار مدار
قرار دادن: جا دادن، استوار ساختن، برقرار کردن
قرار داشتن: برقرار بودن، جا داشتن، آرامش داشتن، وعدۀ ملاقات داشتن
قرار گذاشتن: شرط کردن، عهد و پیمان کردن
قرار گرفتن: استوار و محکم شدن، ساکن شدن، جا گرفتن، آرام گرفتن، ثابت گشتن
قرار مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان
قرار و مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان، قرار مدار
واسطه و دلال عمل منافی عفت، پاانداز
خواسته، آرزو، مقصود، منظور، در تصوف پیر، آنچه موجب کامرانی و موفقیت شود
مراد طلبیدن: درخواست کردن حاجت،برای مثال خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم / به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم (حافظ - ۷۳۸)
مراد طلبیدن: درخواست کردن حاجت،
نوعی ماهی بی فلس که در خلیج فارس پیدا می شود
درختی خاردار که از ساقۀ آن کتیرا می گیرند، گون
آب خالص و پاکیزه، زمینی که در آن آب و درخت نباشد
قائدها، جلوداران، پیشوایان، سرداران، فرماندهان سپاه، جمع واژۀ قائد
خواب، حالت آسایش در انسان و حیوان که در طی آن حواس ظاهری انسان از کار می افتد
افسار، تسمه و ریسمانی که به سر و گردن اسب و الاغ می بندند
ملخ، حشره ای بال دار، با پاهای بلند و چشم های بزرگ که به کمک پاهای عقبی خود می جهد
بیکدیگر حمله کردن
گیاه ستبر