جدول جو
جدول جو

معنی قراباغی - جستجوی لغت در جدول جو

قراباغی(قَ)
نسبت است به قراباغ. رجوع به قراباغ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خراباتی
تصویر خراباتی
کسی که پیوسته در خرابات است، در تصوف ویژگی انسان کاملی که به معارف الهی دست یافته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرابادین
تصویر قرابادین
علمی که به شناخت خواص ادویه و گیاهان دارویی می پردازد، کتابی که به خواص ادویه و گیاهان دارویی می پردازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قربانی
تصویر قربانی
ویژگی حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر که در راه خدا ذبح شده و گوشت آن صدقه داده می شود، برای مثال فدای جان تو گر من فدا شوم چه شود / برای عید بود گوسفند قربانی (سعدی۲ - ۵۹۷)،
آنکه در اثر شرایط بسیار بد به طور ناخواسته کشته یا دچار وضعیت بدی شود مثلاً قربانی زلزله، قربانی جامعۀ نابسامان
فرهنگ فارسی عمید
(دَ رِ)
چیزی که به باغبان دهند گاه ورود به باغ. پولی که برای اذن دخول در باغی میوه دار یا تفرجی دهند. پولی که برای ورود به باغ تفرج یا میوه دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(قُ غَ / غِ)
قورباغه. قرباقه. (از آنندراج). وزغ. ضفدع. غوک. و رجوع به قورباغه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
عباس، مکنی به ابوالحسن و مشهور به قرباقی. از شاعران بزرگ است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ قی ی)
نسبت است به قرباقه. (معجم البلدان). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قرابه. (ناظم الاطباء) :
من کآمده ام در این خرابات
پیوند بریدم از قرابات.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ)
منسوب و متعلق به قرابت و خویشی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ بُ)
قرابغار. منجنیقی که در جنگ به کار میبرند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ بَ)
دهی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم واقع در 75000 گزی جنوب خاوری راین کنار شوسۀبم به جیرفت. موقع جغرافیایی آن کوهستانی سردسیر است. سکنۀ آن 100 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوبات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قَ بُ قَ)
شهری است در حد شرقی ایران. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
کوه سیاه و قراطاق به طاء مهمله نیز آمده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ کَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه، واقع در 36 هزارگزی شمال باختری ساوه و 6 هزارگزی راه عمومی کوهستان. هوای آن معتدل و دارای 178 تن سکنه است. آب آن از رود خانه چناقچی تأمین میشود و محصول آنجا غلات آبی و دیمی و سیب زمینی یونجه و قلمستان و گردو است. شغل اهالی زراعت و گله داری و برخی برای تأمین معاش به تهران میروند و جاجیم و گلیم بافی نیز میکنند در بهار ایل شاهسون به حدود این ده می آیند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان پیشخور بخش رزن شهرستان همدان. سکنه 131 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات دیم. صنایع دستی زنان قالیبافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
دودۀ قره باغی، شعبه ای است از ایل اقاجری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 88)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
یکی از بزرگترین کوههای آذربایجان است و در رشته ای قرار داردکه از منتهی الیه شمال شرقی آذربایجان شروع شده و به سواحل جنوبی بحر خزر امتداد مییابد. ارتفاعات کوههای این رشته اغلب 4000 متر و قلل آن همه جا دارای برفهای دائمی است. (جغرافیای تاریخی غرب ایران ص 24)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
کسی که در خرابات و می خانه تردد کند و اهل خرابات باشد. (از ناظم الاطباء) :
خراباتیان را صلایی زنم.
نظامی.
چون خراباتی نباشد زاهدی
کش به شب از درد آید شاهدی.
سعدی.
گمان بردم که طفلانند ز پیری من سخن گفتم
مرا پیری خراباتی جوابی داد مردانه.
سعدی.
من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست
بیشتر زین چه حکایت بکند غمازم.
سعدی.
من خراباتیم و باده پرست
در خرابات مغان بیخود و مست.
همام تبریزی.
خراباتی شدن از خود جدایی است
خودی کفر است اگر خود پارسایی است.
شبستری
لغت نامه دهخدا
(دُ)
منگله و یا علاقۀ ابریشمین که در جوف آن دعای چشم زخم گذارند و بر گردن اسب بندند و اکنون یکی از زینتهای اسب است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قرابادین. (ناظم الاطباء). رجوع به قرابادین شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
علم به ماهیت و خواص ادویۀ مفرده و مرکبه. (ناظم الاطباء) ، هوالادویهالمرکبه و قیل هو معرب کرابادین. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
سلیمان خان از سلاطین بهار و بنگاله بود که به سال 971 هجری قمری (= 1563 میلادی) بسلطنت رسید. خاندان سلیمان قرارانی را امپراتوران مغول از میان برداشتند. (از طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 278)
لغت نامه دهخدا
(قُ ؟)
دهی است از دهستان پیشخور، بخش رزن شهرستان همدان. واقع در 36000 گزی جنوب خاوری قصبۀ رزن کنار راه مالرو قلقل آباد به ده دوان. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 148 تن میباشد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قربانی
تصویر قربانی
قربان (درین لفظ یاء تحتانی زائداست) بنگرید به قربان کرپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرابات
تصویر قرابات
جمع قرابه، از ریشه پارسی کراوه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرابتی
تصویر قرابتی
منسوب به قرابت مربوط و متعلق به خویشاوندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرابغا
تصویر قرابغا
ترکی سنگ انداز جنگی منجنیقی که در جنگ بکار می بردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراداغ
تصویر قراداغ
ترکی سیاکوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرا باغ
تصویر قرا باغ
قره باغ سیا باغ نام جایی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراباذین
تصویر قراباذین
اقراباذین بنگرید به اقراباذین اقربادین، جمع قراباذینات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراقاطی
تصویر قراقاطی
ترکی اورشین (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
باده پرست، باده فروش، خمار، میخوار، می فروش، میگسار، خراباتی، عیاش، لوطی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بسمل، ذبح، ذبیح، فدیه، ایثار، برخی، فدا، فداکاری، قتل، کشتار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فدایی، فداکاری
دیکشنری اردو به فارسی