فراهم آوردن و گرد کردن چیزی را به چیزی. گویند: قراء الشی ٔ قرآناً (از باب نصر و فتح) ، بچه دادن حامل. گویند: قرأت الحامل قرآناً، بچه داد آن حامل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، قرائت. قرء. خواندن. (منتهی الارب). رجوع به قرء شود
فراهم آوردن و گرد کردن چیزی را به چیزی. گویند: قَرَاءَ الشی ٔ قرآناً (از باب نصر و فتح) ، بچه دادن حامل. گویند: قرأت الحامل قرآناً، بچه داد آن حامل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، قرائت. قَرء. خواندن. (منتهی الارب). رجوع به قرء شود
نام کتاب آسمانی مسلمانان که بر محمد (ص) نازل شد قرآن خدا که غلط نشده: کنایه از بی اهمیت بودن یا خالی از ایراد نبودن آن چه روی داده یا روی می دهد. نظر به اهمیت و بی غلط بودن قرآن
نام کتاب آسمانی مسلمانان که بر محمد (ص) نازل شد قرآن خدا که غلط نشده: کنایه از بی اهمیت بودن یا خالی از ایراد نبودن آن چه روی داده یا روی می دهد. نظر به اهمیت و بی غلط بودن قرآن
قرار گرفتن دو ستاره در یک برج و یک درجه، در دورۀ قاجار و پهلوی واحد پول ایران معادل ریال، کلمۀ قران در معنی واحد پول ایران از وقتی متداول شد که نام فتحعلی شاه را در سکه ها السلطان صاحب قران ضرب کردند و مردم آن سکه ها را سکۀ صاحب قران نامیدند و بعد به تدریج تبدیل به قران گردید، به هم نزدیک شدن، نزدیک شدن دو چیز به یکدیگر قران سعدین: نزدیک شدن دو ستارۀ سعد مانند مشتری و زهره در یک برج قران نحسین: نزدیک شدن دو ستارۀ نحس مانند زحل و مریخ در یک برج
قرار گرفتن دو ستاره در یک برج و یک درجه، در دورۀ قاجار و پهلوی واحد پول ایران معادل ریال، کلمۀ قران در معنی واحد پول ایران از وقتی متداول شد که نام فتحعلی شاه را در سکه ها السلطان صاحب قران ضرب کردند و مردم آن سکه ها را سکۀ صاحب قران نامیدند و بعد به تدریج تبدیل به قران گردید، به هم نزدیک شدن، نزدیک شدن دو چیز به یکدیگر قران سعدین: نزدیک شدن دو ستارۀ سعد مانند مشتری و زهره در یک برج قران نحسین: نزدیک شدن دو ستارۀ نحس مانند زحل و مریخ در یک برج
واحد اندازه گیری زمان برابر با صد سال، سده واحد اندازه گیری زمان برابر با سی سال پاره ای از زمان در علم زیست شناسی شاخ جانورانی مانند گاو و قوچ بالای کوه
واحد اندازه گیری زمان برابر با صد سال، سده واحد اندازه گیری زمان برابر با سی سال پاره ای از زمان در علم زیست شناسی شاخ جانورانی مانند گاو و قوچ بالای کوه
کوهی است که کبوتر بسیار در آنجا باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). و منظور از حمام الطرآنی، کبوتر منسوب بدان کوه است. ابوحاتم گفته که عامۀ مردم طرانی راطورانی تلفظ میکنند و آن ناصواب است از ابوحاتم پرسیدند که منظور ذوالرمه از طوریون در این بیت چیست: اعاریب طوریون عن کل قریه یحیدون عنها من حذارالمقادر. ابوحاتم گفت: از مادۀ طرء نیست، چه اگر از آن ماده بودی، بایستی طرئیون گفتی، پرسیدند: پس معنی آن چه باشد، گفت: مراد ذوالرمه آن بوده است که بفهماند تازیان بدوی از تازیان بلاد طور یعنی خطۀ شام بوده اند، چنانکه عجاج رجزسرای معروف گفته: دانی جناحیه من الطور فمر. اراد انه جاء من الشام. (معجم البلدان)
کوهی است که کبوتر بسیار در آنجا باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). و منظور از حمام الطرآنی، کبوتر منسوب بدان کوه است. ابوحاتم گفته که عامۀ مردم طرانی راطورانی تلفظ میکنند و آن ناصواب است از ابوحاتم پرسیدند که منظور ذوالرمه از طوریون در این بیت چیست: اعاریب طوریون عن کل قریه یحیدون عنها من حذارالمقادر. ابوحاتم گفت: از مادۀ طرء نیست، چه اگر از آن ماده بودی، بایستی طرئیون گفتی، پرسیدند: پس معنی آن چه باشد، گفت: مراد ذوالرمه آن بوده است که بفهماند تازیان بدوی از تازیان بلاد طور یعنی خطۀ شام بوده اند، چنانکه عجاج رجزسرای معروف گفته: دانی جناحیه من الطور فمر. اراد انه جاء من الشام. (معجم البلدان)
همسر. (ترجمان ترتیب عادل). همسر و همسال مرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قرین یار زیبا را چه پروای چمن باشد هزاران سرو بستانی فدای سروبالایی. سعدی. ، یار، شتر که با دیگری با هم بندند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، نزدیک، همنشین. (منتهی الارب). عشیر: عن المرء لاتسئل و سل عن قرینه. (از اقرب الموارد). ج، قرناء. (منتهی الارب) ، دیو که همیشه با مردم باشد و گاهی جدا نشود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، حج مقرون به عمره. (از اقرب الموارد) ، نفس. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
همسر. (ترجمان ترتیب عادل). همسر و همسال مرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قرین یار زیبا را چه پروای چمن باشد هزاران سرو بستانی فدای سروبالایی. سعدی. ، یار، شتر که با دیگری با هم بندند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، نزدیک، همنشین. (منتهی الارب). عشیر: عن المرء لاتسئل و سل عن قرینه. (از اقرب الموارد). ج، قُرَناء. (منتهی الارب) ، دیو که همیشه با مردم باشد و گاهی جدا نشود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، حج مقرون به عمره. (از اقرب الموارد) ، نَفْس. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
زمینی را گویند که آن را آب یا سیلاب کند، ودر هر جای از آن قدری آب ایستاده باشد، جوی را نیز گویند که آن را نو احداث کرده یا کنده باشند. (آنندراج). رجوع به فرکن و فرکند شود
زمینی را گویند که آن را آب یا سیلاب کند، ودر هر جای از آن قدری آب ایستاده باشد، جوی را نیز گویند که آن را نو احداث کرده یا کنده باشند. (آنندراج). رجوع به فَرکَن و فَرکَنْد شود
پادشاه ذی شأن عظیم عادل و سخی، (رشیدی) (غیاث اللغه) (آنندراج)، لقب پادشاهان ترکستان و چین باشد، (نفایس الفنون) (رشیدی) (غیاث اللغه)، خاقان چین، پادشاه چین هرکه باشد، (برهان)، کلمه مغولی است به معنی شاهنشاه، (جغتائی ص 389)، لقب پادشاهان مغولستان مانند منگوقاآن و اوکتای قاآن و اختصاصاً به پادشاه اخیر اوگتای قاآن اطلاق میشود، (حاشیۀ برهان چ معین) : خراج کشور قاآن بهایش وزین کمتر نشایستی عطایش، عماد فقیه
پادشاه ذی شأن عظیم عادل و سخی، (رشیدی) (غیاث اللغه) (آنندراج)، لقب پادشاهان ترکستان و چین باشد، (نفایس الفنون) (رشیدی) (غیاث اللغه)، خاقان چین، پادشاه چین هرکه باشد، (برهان)، کلمه مغولی است به معنی شاهنشاه، (جغتائی ص 389)، لقب پادشاهان مغولستان مانند منگوقاآن و اوکتای قاآن و اختصاصاً به پادشاه اخیر اوگتای قاآن اطلاق میشود، (حاشیۀ برهان چ معین) : خراج کشور قاآن بهایش وزین کمتر نشایستی عطایش، عماد فقیه
واحد پول ایران در عهد قاجاریه و اوایل پهلوی و آن مسکوکی نقره بود به وزن 24 نخود، معادل یک ریال کنونی یک قران را دو قران کردن: با زحمت بسیار سودی به دست آوردن
واحد پول ایران در عهد قاجاریه و اوایل پهلوی و آن مسکوکی نقره بود به وزن 24 نخود، معادل یک ریال کنونی یک قران را دو قران کردن: با زحمت بسیار سودی به دست آوردن