جدول جو
جدول جو

معنی قرین

قرین((قَ))
همسر، همدم، یار، نزدیک، جمع قرنا (ء)، اقران
تصویری از قرین
تصویر قرین
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قرین

قرین

قرین
جائی است، و ذوالرمه دراشعار خود از آن یاد کرده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

قرین

قرین
همسر. (ترجمان ترتیب عادل). همسر و همسال مرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) :
قرین یار زیبا را چه پروای چمن باشد
هزاران سرو بستانی فدای سروبالایی.
سعدی.
، یار، شتر که با دیگری با هم بندند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، نزدیک، همنشین. (منتهی الارب). عشیر:
عن المرء لاتسئل و سل عن قرینه.
(از اقرب الموارد).
ج، قُرَناء. (منتهی الارب) ، دیو که همیشه با مردم باشد و گاهی جدا نشود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، حج مقرون به عمره. (از اقرب الموارد) ، نَفْس. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

قرین

قرین
انیس، محشور، مصاحب، مقارن، مقرب، مقرون، ندیم، همنشین، یار، بسان، سان، شبیه، عدیل، مانند، مثل، نظیر، وش، همال، همتا
فرهنگ واژه مترادف متضاد