جدول جو
جدول جو

معنی قرء - جستجوی لغت در جدول جو

قرء
(رَ جَ)
خواندن. قرائت: قرء القرآن و به قرءً و قرائهً و قرآناً، خواند آن را، رسانیدن: قرء علیه السلام، رسانید بر وی سلام را، آبستن شدن: قرأت الناقه، آبستن شد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قرح
تصویر قرح
قرحه ها، زخم ها، ریش ها، جراحت ها، در پزشکی آبله ها، جمع واژۀ قرحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرص
تصویر قرص
محکم، سخت
آسوده، راحت
نوعی داروی خوراکی جامد که در شکل ها و اندازه های مختلف و با خواص متفاوت عرضه می شود
گرده نان، کلیچه، گرده
هر چیز گرد مثلاً قرص خورشید، قرص ماه
قرص کمر: در علم زیست شناسی دانه ای پهن و قهوه ای رنگ که از میوۀ درختی در هند گرفته می شد و در طب قدیم گرد آن را با زردۀ تخم مرغ مخلوط می کردند و به صورت حب یا ضماد برای تقویت نیروی جنسی مردان به کار می بردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرن
تصویر قرن
واحد اندازه گیری زمان برابر با صد سال، سده
واحد اندازه گیری زمان برابر با سی سال
پاره ای از زمان
در علم زیست شناسی شاخ جانورانی مانند گاو و قوچ
بالای کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرط
تصویر قرط
شعلۀ آتش
گوشواره
پستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرع
تصویر قرع
ریختن موی سر، کچل شدن، کچلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرع
تصویر قرع
دیگی شبیه کدو تنبل در دستگاه تقطیر به همراه، که مایع در آن جوشانده می شد، کوفتن، زدن
قرع وانبیق: دستگاهی برای تقطیر مایعات و گرفتن گلاب، عرق و مانند آن، شامل یک دیگ، لولۀ افقی و لوله ای مارپیچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرب
تصویر قرب
قربه ها، مشک های آب یا شیر، جمع واژۀ قربه
فرهنگ فارسی عمید
(اَ رَءْ)
اسم تفضیل از قرائت. مقری تر. خواننده تر. داناتر بقرآن. آشناتر بقرائت قرآن و علوم آن. قال ابن کثیر: کان الصدیق اقرء الصحابه، ای اعلمهم بالقرآن. (تاریخ الخلفاء سیوطی ص 29)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قری
تصویر قری
فتق، بیضه آبرو دور زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرض
تصویر قرض
وام
فرهنگ لغت هوشیار
نزدیک شدن، نزدیک گردیدن، خویشی، مرتبه و منزلت، همسایگی و همجواری، درنیام کردن، نیام ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی پیرماستینه نادرست نویسی غرت غرتبان غلتبان کشخان غرچه (دیوث) برفاب، رنگ پریدگی دیوث قلتبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرث
تصویر قرث
کوزه کوچک، رنج دیدن، به رنج افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرح
تصویر قرح
آبله ای که چرک و خون در آن پیدا شود
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته گرد گردکردن درشیر گردکردن درمشک روغن کوته بالا، کوتاه زشت پشم بد کرک بی ارزش، کندزبانی، پاره ابر تکه ابر کنه کپی میمون شادی (گویش مازندرانی) بوزینه میمون نر، جمع قرد، جمع قرد بوزینگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرز
تصویر قرز
زمین درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره
تصویر قره
خنکی، سرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرس
تصویر قرس
فشرده بربسته پشه خاکی زمهریر، فسرده، دیرینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرش
تصویر قرش
گردآوردن روزی، پاره پاره کردن، دوبه هم زنی، جنگ بانیزه ماهی کوسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرص
تصویر قرص
محکم، قایم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرق
تصویر قرق
جای هموار، در بیابان سیر کردن بازداشت و منع
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کرت کرته خاری باشد که آن را شتر خوار گویند افرازه (شعله)، گوشواره بناگوش، پستان، نره خرد نره کودک گندنا از گیاهان قرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرظ
تصویر قرظ
وریزتازی از گیاهان وریزتازی از گیاهان مهتری پس ازخواری قرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرع
تصویر قرع
کوفتن و زدن
فرهنگ لغت هوشیار
سرخ تند، سزاوار، ستم کردن، تاراج کردن، چفته بستن، آمیختن، آک نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرم
تصویر قرم
چنارگون از گیاهان مهتر بزرگ مردم، شترگرامی که برآن نشینند
فرهنگ لغت هوشیار
یک دوره صد ساله، سده، جای شاخ از سر انسان، گیسو، وقت و زمان چیزی را به چیزی بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرو
تصویر قرو
جوی بزرگ و دراز که در آن ستوران آب خورند
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی سیاه پشت میان پشت ترکی سیاه سیاه. خوش خواننده خوش خوان، نیکو خواننده قرآن. خوش خواننده خوش خوان، نیکو خواننده قرآن
فرهنگ لغت هوشیار
خوش خوان، جمع قاریء، نپی خوانان گور خونان و پارسا: مرد قرا در فارسی خوشخوان خوش آوا خوش خواننده خوش خوان، نیکو خواننده قرآن، جمع قاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرء
تصویر ضرء
پوشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرء
تصویر مرء
مرد مرد رجل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرض
تصویر قرض
وام، بدهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قرن
تصویر قرن
سده
فرهنگ واژه فارسی سره