جدول جو
جدول جو

معنی قذان - جستجوی لغت در جدول جو

قذان
(قُذْ ذا)
سپیدی هر دو کرانۀ سر یا موی آن از پیری، سپیدی بال مرغ، کلمه ای که کودکان عرب وقت بازی گویند. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قذان
(قِذْ ذا)
جمع واژۀ قذّه به معنی کیک. (منتهی الارب) (آنندراج) :
یا ابتا ارقنی القذان
و النوم لاتألفه العینان
لغت نامه دهخدا
قذان
سپید مویی، سپید پری در پرندگان
تصویری از قذان
تصویر قذان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قذال
تصویر قذال
پس سر، پشت گردن میان دو گوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبان
تصویر قبان
قپان، نوعی ترازوی بزرگ مخصوص وزن کردن بارهای سنگین، . در این بیت qappān، باسکول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلان
تصویر قلان
مالیات، خراج، برای مثال سلطان روم و روس به منّت دهد خراج / چیپال هند و سند به گردن کشد قلان (سعدی۲ - ۶۶۱)، در دورۀ ایلخانان، خراجی که از مردم گرفته می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیان
تصویر قیان
قینه ها، کنیزها، خنیاگرها، آرایشگرها، جمع واژۀ قینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آذان
تصویر آذان
اذن ها، گوش ها، جمع واژۀ اذن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قپان
تصویر قپان
نوعی ترازوی بزرگ مخصوص وزن کردن بارهای سنگین، برای مثال یکی دیبا فروریزد به رزمه / یکی دینار برسنجد به قپّان (عنصری - ۲۷۰) . در این بیت qappān، باسکول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطان
تصویر قطان
قاطن ها، ساکنان و مقیم های مکانی، جمع واژۀ قاطن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
نیک عیب ناک گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نتوانستن و سست شدن، از اضداد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، برگردیدن از راه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، افزون شدن خون در رگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسیار شدن خون در رگ. (تاج المصادر بیهقی) ، حج و عمره بهم آوردن، دو تیر با هم انداختن، بر ناقۀ خوشرفتار سوار شدن، ناقۀ قرون دوشیدن، وقت چاشت ذبح کردن قچقار، عاجز آمدن از امور آب و زمین خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، توانا شدن بر آن، فراهم آوردن میان دو سر که سر پستان است در دوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برداشتن سر نیزه تا بکسی نزنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، فروختن تیردان و رسن را، دو کس بندی را بیک رسن بستن، هر شب یک میل سرمه کشیدن بچشم، پیوسته باریدن باران، بلند گردیدن ثریا، نزدیک آمدن آنکه دمل سر کند، توانایی وقوت دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
حشرات الارض و هوام و جانوران ریزۀ زمینی، جانوران خزنده و گزنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، گرگ. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، چوزه های شوات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). و رجوع به شقذ شود، چوزه های مرغ سنگخوار. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به شقذ شود، جمع واژۀ شقذ و شقذ و شقذ. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شقذ شود، جمع واژۀ شقذان. (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ قَ)
کسی که خواب نکند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کسی که مردم و هر چیزی را چشم زند. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، مرد سخت نگاه زودتر بچشم کننده. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آفتاب پرست. ج، شقذان. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). روزگردک. (دهار). روزگردک و آن جنسی است از کرباسک. ج، شقذان، شقاذین. (مهذب الاسماء) ، گرگ. (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به شقذ شود
لغت نامه دهخدا
چوب کجاوه پنبه فروش کسی که پنبه فروشد پنبه فروش، جمع قاطن ساکنان متوطنان: و قطان واهالی آن دیار که از میان جان عبید و موالی این دولت خانه اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشان
تصویر قشان
هرزه خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قذال
تصویر قذال
میان دو گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنان
تصویر قنان
آستین
فرهنگ لغت هوشیار
مغولی رمه باژ باژی که ازگله ورمه می ستانده اند درزمان ایلخانان، بیگاری مالیات گله (ایلخانان) : چنان است که قضات و دانشمندان و علویان قلان و قوپچور ندهند جمع (بسیاق عربی) : قلانات، بیگاری: ... و مئونت ایشان بر پدران بود و بهر وقت ایشان را قلان باید کشید. یا عمله قلان. کارگر بیمزد عمله بیگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفان
تصویر قفان
نشان و پی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیان
تصویر قیان
جمع قین، بندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قذاف
تصویر قذاف
منجنیق که از آن تیر و سنگ اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کپان ترازوی تک پله ترازویی که داری یک پله باشد قپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قذام
تصویر قذام
بخشنده، پر آب چون چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قذاه
تصویر قذاه
خاشاک در چشم یا در جام می
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قپان
تصویر قپان
ترازوئی که یک پله دارد و بجای پله دیگر سنگ از شاهین آن آویزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتان
تصویر قتان
گرد خاک تیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدان
تصویر قدان
سبزه خور سوسک برگخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شذان
تصویر شذان
گزاک گونه ای پشه، آزار، توان کنار سدر ازدرختان کنار دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آذان
تصویر آذان
جمع اذن، گوش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذان
تصویر اذان
آگاه کردن، خبر دادن، خبر دادن از وقت نماز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قران
تصویر قران
((قِ))
واحد پول ایران در عهد قاجاریه و اوایل پهلوی و آن مسکوکی نقره بود به وزن 24 نخود، معادل یک ریال کنونی
یک قران را دو قران کردن: با زحمت بسیار سودی به دست آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قران
تصویر قران
((قِ))
به هم نزدیک شدن، به هم پیوستن، اجتماع دو سیاره در یک برج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قذال
تصویر قذال
((قَ))
پس سر، بناگوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آذان
تصویر آذان
گوشها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اذان
تصویر اذان
بانگ نماز
فرهنگ واژه فارسی سره