جدول جو
جدول جو

معنی قذاریف - جستجوی لغت در جدول جو

قذاریف
(قَ)
جمع واژۀ قذروف. (منتهی الارب). به معنی عیب. (آنندراج). رجوع به قذروف شود
لغت نامه دهخدا
قذاریف
جمع قذروف، آک ها، آهوک ها، عیب ها
تصویری از قذاریف
تصویر قذاریف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قواریر
تصویر قواریر
قاروره ها، شیشه ها، نوعی ظرفهای شیشه ای دهان تنگ، جمع واژۀ قاروره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قراریط
تصویر قراریط
قیراط ها، واحد اندازه گیری وزن الماس و جواهرات، جمع واژۀ قیراط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصاریف
تصویر تصاریف
پیشامدها و حوادث روزگار، گردش ها و انقلابات زمانه، نوائب دهر، تصاریف الدهر
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
جمع واژۀ قاروره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بمعنی شیشه ها. (آنندراج) : و یطاف علیهم بآنیه من فضه و اکواب کانت قواریرا. قواریرا من فضه قدروها تقدیرا. (قرآن 15/76-16) ، بول ها و شاش ها، حقه های باروت. رجوع به قاروره شود.
- قواریرالنفط، از ابزار و سلاح جنگ است و آن ظرفی است که در آن نفت کنند و بسوی قلعه ها و حصارها پرتاب نمایند تا آنها را بسوزانند. نفاطه. (از صبح الاعشی ج 2 ص 138). رجوع به تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 1 ص 162 شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
گویند جایی است. (امتاع الاسماع ج 1 ص 9). و کان بعد ذلک یرعی (رسول الله) غثماً لاهل مکه علی قراریط. (امتاع الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تطریف. اطراف و جوانب انگشتان: اختضبت المراءه تطاریفها، ای اطراف اصابعها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تصریف. احکام و اوامر خودسرانه. (ناظم الاطباء) ، تبدیلات و انقلابات و حوادث زمانه. (ناظم الاطباء). گردانیدنها و گذشتن ها و برگشتن ها. (غیاث اللغات) (آنندراج). تصاریف دهر، نوائب آن. حدثان آن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : بر این فن متبحر و ریان گشته و بر تصاریف احداث واقف شده و رای او به ممارست این فن متانت یافته. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 20). گمان بسته که مجال حوادث ایام در آن محال محال باشد و دست تصاریف روزگار بدامن دولت او نرسد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 33). تا مگر ث... و انقیاد و طواعیت را از تصاریف زمان سایه بان سازد. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
به معنی کبر است. رجوع به قبار و قبارس شود
لغت نامه دهخدا
(قُ ری یَ)
شتر کلان سال، بقیۀ طاقت، مرد کلان جثۀ خشمناک بسیارنوش کوتاه قامت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قاریط. دانۀ تمر هندی. (منتهی الارب). هستۀ تمر هندی. (ناظم الاطباء). حب تمر هندی. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ قیراط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قیراط شود
لغت نامه دهخدا
(قُ ری یَ)
مار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : حیه قطاریه، تأوی الی قطرجبل. (اقرب الموارد از لسان). رجوع به قطاری شود
لغت نامه دهخدا
(قُ یَ)
آنچه در کندر یافت شود، و گاه بر پوست محلب اطلاق گردد. (از تذکرۀ ضریر انطاکی). رجوع به قشارکندر شود
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
حذاریک زیداً، دور دار خود را از زید. (منتهی الارب) ، بپرهیز از زید. حذر کن از زید
لغت نامه دهخدا
(قَ)
هایهوی جنگ، یعنی شور و غوغائی که به وقت جنگ و امثال آن برمی آید. (آنندراج از غیاث)
لغت نامه دهخدا
حب الزلم. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به حب الزلم شود
لغت نامه دهخدا
اسم حرشف بستانی است و آن کنگر است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
جمع واژۀ هذروف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و هذروف به معنی سریع و تیزرفتار باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به هذروف شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خذروف. رجوع به خذروف در این لغت نامه شود. منه: ترکت السیوف رأسه خذاریف، پاره پاره کرد شمشیر سر او را که هر پاره ای چون خذروف بود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس).
- خذاریف الهودج، تخته ها و چوبها که هودج را بدان مربع گردانند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ صِ)
از دژهای زبید است در یمن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
کهنه. پاره پاره. منه: ثوب خذاریم، جامه های کهنه و پاره پاره. (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قواریر
تصویر قواریر
جمع قاروره، شیشه ها پیشارها زنان به گواژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناریه
تصویر قناریه
اسپانیایی تازی گشته از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطاریق
تصویر قطاریق
های و هوی جنگ غوغای جنگ کوکا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطاریه
تصویر قطاریه
مار سیاه، اژدر مار، مار زهرپاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباریس
تصویر قباریس
لاتینی تازی گشته کبر از گیاهان کبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباریش
تصویر قباریش
کبر
فرهنگ لغت هوشیار
بافت مقاوم و لاستیک مانند و قابل انعطاف برنگ سفید یا سفید مایل به زرد که در برخی اندامها از قبیل غضروفهای حنجره و قضبه الریه و لاله گوش و مفاصل موجود است. در جنین پستانداران نیز از قبیل تشکیل استخوان ها به جای استخوان بافت غضروفی وجود دارد. غضروف در آب جوش حل می شود و محلولی ژله مانند به وجود می آورد که ماده پروتیدی غضروف موسوم به کندرین در آن حل شده است بافت غضروفی. یاغضروفی خنجری. زایده خنجری استخوان جناغ را گویند که در انتهای تحتانی این استخوان قرار دارد و از جنس بافت غضروفی است زایده خنجری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجاریف
تصویر عجاریف
حوادث روزگار، سختیهای زمانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصاریف
تصویر تصاریف
اوامر خود سرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خذاریم
تصویر خذاریم
کهنه و پاره پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خذاریف
تصویر خذاریف
جمع خذروف، باد فرها بازیچه ای است از چرم باد ریسه ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معروف سرشناسان مشاهیر: و با بسیاری از رجال و معاریف زمان ملاقات کرد. توضیح در عربی فصیح این صورت نیامده و معارف بدین معنی مستعمل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصاریف
تصویر تصاریف
((تَ))
جمع تصریف، پیشامدها، حوادث زمانه
فرهنگ فارسی معین