جمع واژۀ قاروره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بمعنی شیشه ها. (آنندراج) : و یطاف علیهم بآنیه من فضه و اکواب کانت قواریرا. قواریرا من فضه قدروها تقدیرا. (قرآن 15/76-16) ، بول ها و شاش ها، حقه های باروت. رجوع به قاروره شود. - قواریرالنفط، از ابزار و سلاح جنگ است و آن ظرفی است که در آن نفت کنند و بسوی قلعه ها و حصارها پرتاب نمایند تا آنها را بسوزانند. نفاطه. (از صبح الاعشی ج 2 ص 138). رجوع به تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 1 ص 162 شود
جَمعِ واژۀ قاروره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بمعنی شیشه ها. (آنندراج) : و یطاف علیهم بآنیه من فضه و اکواب کانت قواریرا. قواریرا من فضه قدروها تقدیرا. (قرآن 15/76-16) ، بول ها و شاش ها، حقه های باروت. رجوع به قاروره شود. - قواریرالنفط، از ابزار و سلاح جنگ است و آن ظرفی است که در آن نفت کنند و بسوی قلعه ها و حصارها پرتاب نمایند تا آنها را بسوزانند. نفاطه. (از صبح الاعشی ج 2 ص 138). رجوع به تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 1 ص 162 شود
جمع واژۀ تصریف. احکام و اوامر خودسرانه. (ناظم الاطباء) ، تبدیلات و انقلابات و حوادث زمانه. (ناظم الاطباء). گردانیدنها و گذشتن ها و برگشتن ها. (غیاث اللغات) (آنندراج). تصاریف دهر، نوائب آن. حدثان آن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : بر این فن متبحر و ریان گشته و بر تصاریف احداث واقف شده و رای او به ممارست این فن متانت یافته. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 20). گمان بسته که مجال حوادث ایام در آن محال محال باشد و دست تصاریف روزگار بدامن دولت او نرسد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 33). تا مگر ث... و انقیاد و طواعیت را از تصاریف زمان سایه بان سازد. (جهانگشای جوینی)
جَمعِ واژۀ تصریف. احکام و اوامر خودسرانه. (ناظم الاطباء) ، تبدیلات و انقلابات و حوادث زمانه. (ناظم الاطباء). گردانیدنها و گذشتن ها و برگشتن ها. (غیاث اللغات) (آنندراج). تصاریف دهر، نوائب آن. حدثان آن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : بر این فن متبحر و ریان گشته و بر تصاریف احداث واقف شده و رای او به ممارست این فن متانت یافته. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 20). گمان بسته که مجال حوادث ایام در آن محال محال باشد و دست تصاریف روزگار بدامن دولت او نرسد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 33). تا مگر ث... و انقیاد و طواعیت را از تصاریف زمان سایه بان سازد. (جهانگشای جوینی)
جمع واژۀ خذروف. رجوع به خذروف در این لغت نامه شود. منه: ترکت السیوف رأسه خذاریف، پاره پاره کرد شمشیر سر او را که هر پاره ای چون خذروف بود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). - خذاریف الهودج، تخته ها و چوبها که هودج را بدان مربع گردانند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ خذروف. رجوع به خذروف در این لغت نامه شود. منه: ترکت السیوف رأسه خذاریف، پاره پاره کرد شمشیر سر او را که هر پاره ای چون خذروف بود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). - خذاریف الهودج، تخته ها و چوبها که هودج را بدان مربع گردانند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
بافت مقاوم و لاستیک مانند و قابل انعطاف برنگ سفید یا سفید مایل به زرد که در برخی اندامها از قبیل غضروفهای حنجره و قضبه الریه و لاله گوش و مفاصل موجود است. در جنین پستانداران نیز از قبیل تشکیل استخوان ها به جای استخوان بافت غضروفی وجود دارد. غضروف در آب جوش حل می شود و محلولی ژله مانند به وجود می آورد که ماده پروتیدی غضروف موسوم به کندرین در آن حل شده است بافت غضروفی. یاغضروفی خنجری. زایده خنجری استخوان جناغ را گویند که در انتهای تحتانی این استخوان قرار دارد و از جنس بافت غضروفی است زایده خنجری
بافت مقاوم و لاستیک مانند و قابل انعطاف برنگ سفید یا سفید مایل به زرد که در برخی اندامها از قبیل غضروفهای حنجره و قضبه الریه و لاله گوش و مفاصل موجود است. در جنین پستانداران نیز از قبیل تشکیل استخوان ها به جای استخوان بافت غضروفی وجود دارد. غضروف در آب جوش حل می شود و محلولی ژله مانند به وجود می آورد که ماده پروتیدی غضروف موسوم به کندرین در آن حل شده است بافت غضروفی. یاغضروفی خنجری. زایده خنجری استخوان جناغ را گویند که در انتهای تحتانی این استخوان قرار دارد و از جنس بافت غضروفی است زایده خنجری