- قدید
- فریز نمکسود گوشت کفانیده و به درازا بریده، جامه کهنه گوشت کفانیده پاره کرده یا بدرازا بریده خشک کرده. توضیح در بعض دیه های ایران و ترکستان و افغانستان مرسوم است که تیرماه و دی ماه گوسفندان پرواری بکشند و در زمستان در وقت باریدن برف و باران از گوشت آنها خورشهای مخصوص سازند
معنی قدید - جستجوی لغت در جدول جو
- قدید ((قَ))
- گوشت خشک کرده
- قدید
- گوشت خشک کردۀ گاو، گوسفند یا ماهی به هر طریق که خشک کنند و نگه دارند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از بن بریدن
تازه، نو، نوین، نوباوه
دیرین
ناله و فریاد
آشکار، نمایان، ظاهر
سخت، سهمگین
ابر باران ریخته
نو و تازه هر چیز
آهن تیز، برنده، تند تیز، برنده، تند
استوار و راست، محکم و درست
سخت، قوی، تند
بانگ و ناله کردن
ندیده، نادیده
نظیر، مانند، همتا
نظیر، مانند، همتا
محکم و استوار، راست و درست
پیشین، دیرین، دیرینه، قدیمی
کشیده شده، دراز
مداد، مرکب،برای مثال چون رخت را نیست در خوبی امید / خواه نه گلگونه و خواهی مدید (مولوی - لغت نامه - مدید)
در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
مداد، مرکب،
در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
پاک و منزه، بسیار پارسا و مؤمن
مقابل قدیم، تازه، نو، هر چیز تازه، در علوم ادبی در علم عروض یکی از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلاتن مستفعلن، غریب
آشکار، آشکارا، نمایان، ظاهر، هویدا، پیدا
پدید آمدن: نمایان شدن، به وجود آمدن
پدید آوردن: نمایان ساختن، به وجود آوردن
پدید آمدن: نمایان شدن، به وجود آمدن
پدید آوردن: نمایان ساختن، به وجود آوردن
عدد، شمار، شماره، شمرده شده، حصه، بهره، همتا
از نام ها و صفات باری تعالی، دارای قدرت، توانا
پنجاه و هفتمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۲۹ آیه، آهن، تیز و برنده
همستار ناساز، همتا، نا همتا از واژگان دو پهلو
شمرده شده، شماره، عدد
جمع قد، پوست بزغالگان جمع قد پوستهای بزغالگان
نادرست نویسی غدغد آوای مرغ آوای ماکیان کت کتاز (گویش گیلکی) کراج کراخ حکایت صوت مرغ خانگی مخصوصا هنگام تخم نهادن
موش خرما از جانوران
روش، رسم، عادت
دیرینه، پیشین و سابق، پیر و سالدیده
پاک و منزه