جدول جو
جدول جو

معنی قدمی - جستجوی لغت در جدول جو

قدمی
(قُ دَ)
نسبت است به قدم و آن موضعی است. (منتهی الارب). رجوع به قدم شود
لغت نامه دهخدا
قدمی
(قُ دَ می ی)
ثوب قدمی، جامه ای است که در قدم و منسوب بدان است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قدسی
تصویر قدسی
(دخترانه)
مقدس، فرشته، بهشتی، روحانی، ملکوتی، قدس (عربی + ی (فارسی)، منسوب به قدس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قدیم
تصویر قدیم
پیشین، دیرین، دیرینه، قدیمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدمت
تصویر قدمت
پیشی، دیرینگی، سابقه در امری، در فلسفه قدم
فرهنگ فارسی عمید
(مُ قَدْ دَ می ی)
نسبت است به مقدم که نام اجدادی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَدْ دَ)
اولی و پیشینی. (ناظم الاطباء). مقدم. برتر. بزرگ قوم. رئیس گروه: آن قوم زندانیان که نامزد یمن بودند مقدمی ایشان ’وهرزبن به آفریدبن ساسان بن بهمن’ و پول (پل) نهروان که وکلاء سرای عزیز را اجلهم اﷲ است به عراق این ’وهرزبن به آفرید’ کرده است... (فارسنامۀ ابن البلخی چ کمبریج صص 95- 96) ، هر چیز که از پیش کرده شده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ دُ می یَ)
پیش پیش رفتگی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، تبختر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
اقلیمیا است و آن معدنی و ذهبی و فضی و نحاسی میباشدو بهترین آن معدنی است و از جزیره قبرس می آورند و در داروهای چشم به کار میبرند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ می یَ)
نوعی از پوست سرخ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سریانی تازی گشته از قودمت پیش پیشی، دلیری سریانی تازی گشته قدمت در فارسی کهوانی پیشینگی دیرینگی
فرهنگ لغت هوشیار
نایی نایگونه، کلکی، نوشته منسوب به قلم، نوشته محرر، باریک مانند قلم نازک: بینی قلمی آدمی قلمی است. دستی که نان را ستاند... انگشتهای کشیده و قلمی داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیم
تصویر قدیم
دیرینه، پیشین و سابق، پیر و سالدیده
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده (افزونی یاء بر قدیم درست نیست) (با یاء مصدری و بمعنی مصدری استعمال آن صحیح است) باستانی کهنه دیرینه کهن، سالدیده پیر. توضیح کلمه قدیمی... و امثال آن اگر با یاء مصدری و بمعنی مصدری استعمال شود صحیح است مانند قدیمی بودن کتاب دلیل اهمیت آنست اما اگر با یاء الحاق و بمعنی وصف مطلق بکار رود مثل کتاب قدیمی - بمعنی کتاب کهنه - غلط است و بجای آن قدیم باید نوشته شود دوست قدیم کتاب قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قدیم، دیرینگان پیشینیان و پیشروان لشکر، جمع قادمه، پر های دراز پر های بلند بال در تازی نیامده پیشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدری
تصویر قدری
کمی اندکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدسی
تصویر قدسی
روحانی، فرشته، صالح و نیکوکار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قدیم. یا قدماء خمسه. در میان فلاسفه یونان کسانی بودند که قایل به پنج مبدا قدیم برای عالم وجود بودند: باری تعالی نفس هیولی دهر و خلا و بتعبیر دیگر: باری تعالی نفس کلیه هیولای اولی مکان و زمان مطلق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدمت
تصویر قدمت
کهنگی و دیرینگی
فرهنگ لغت هوشیار
نیست نابود، پوچگرا منسوب به عدم، غیر موجود نابود. منسوب به عدم، غیر موجود نابود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدمیه
تصویر قدمیه
پیشرفتگی فرسنتور بادی از ساز ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدمیا
تصویر قدمیا
اقلیمیا بنگرید به اقلیمیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدمی
تصویر آدمی
یک تن از اولاد آدم ابوالبشر، انس، انسان، مردم، ناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
دیرینه، کهنه، سال دیده، پیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدیم
تصویر قدیم
((قَ))
دیرینه، پیشین، جمع قدماء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدمت
تصویر قدمت
((قِ مَ))
کهنگی، دیرینگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدما
تصویر قدما
((قُ دَ))
جمع قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدری
تصویر قدری
((قَ))
مقداری، اندکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدری
تصویر قدری
((قَ دَ))
منسوب به قدر (معتقد به تقدیر و سرنوشت از پیش تعیین شده)، مقابل جبری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آدمی
تصویر آدمی
انسان، بشر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قدری
تصویر قدری
اندکی، کمی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قدما
تصویر قدما
پیشینیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قدمت
تصویر قدمت
پیشینه، دیرینگی، دیرینه، کهنگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قدیم
تصویر قدیم
دیرین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
کهن، باستانی، کهنه، پارینه، دیرین، دیرینه
فرهنگ واژه فارسی سره