معنی قدمت
قدمت
((قِ مَ))
کهنگی، دیرینگی
تصویر قدمت
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با قدمت
قدمت
قدمت
پیشینه، دیرینگی، دیرینه، کهنگی
فرهنگ واژه فارسی سره
قدمت
قدمت
پیشی، دیرینگی، سابقه در امری، در فلسفه قِدَم
فرهنگ فارسی عمید
قدمت
قدمت
کهنگی و دیرینگی
فرهنگ لغت هوشیار
قدمت
قدمت
کهنگی و دیرینگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قدمت
قدمت
پیشینگی، دیرینگی، سابقه، قدم، کهنگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قسمت
قسمت
بخش، برخ، پاره، سرنوشت، بخت
فرهنگ واژه فارسی سره
قدما
قدما
پیشینیان
فرهنگ واژه فارسی سره
قدرت
قدرت
توانایی، توان، نیرو
فرهنگ واژه فارسی سره
قیمت
قیمت
بها، ارزش، نرخ
فرهنگ واژه فارسی سره