- قدران
- توانستن، قادر شدن
معنی قدران - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سپاسدار
چرکینی، خشک شدن
دار بست برای مو رز
جمع جدر، دیواره ها جمع جدار دیوارها، جمع جدر دیوارها
جدارها، دیوارها، جمع واژۀ جدار
سقز، مادۀ صمغی چسبناک که از تنۀ درخت بنه گرفته می شود و از آن اسانسی به دست می آید که از مخلوط آن با موم لاک درست می کنند
گیاهی مانند ترب و بسیار بدبو، گندگیاه، برای مثال عیب بدران مکن و هرچه بود نیکو بین / که به صحرای جهان هیچ نروید بیکار (بسحاق اطعمه - مجمع الفرس - بدران)
قدرشناس، آنکه ارزش کسی یا چیزی را بداند، قدردان
مادۀ روغنی شکل و سیاه رنگ که از برخی درختان مانند صنوبر، عرعر و امثال آن می چکد
قطران زغال سنگ: مادۀ سیاهی که از تقطیر زغال سنگ به دست می آید و در معالجۀ داءالصدف و اگزما به کار می رود
قطران زغال سنگ: مادۀ سیاهی که از تقطیر زغال سنگ به دست می آید و در معالجۀ داءالصدف و اگزما به کار می رود
پیمان شکنی
قدر شناس، قدر داننده
مونث اقدر تواناتر، گوش میانگین گوش بهین، آسان
شتافتن اسپ، خوشبویی خوراک
جمع قراد، کنه ها
چکیدن آب را گویند، قیر
پارسی است غندران شیرابه گیاهی، شیرابه شنگ شیرابه مترشح از ساقه شنگ را گویند که بر اثر قطع ساقه گیاه ترشح می شود و در برابر هوا انجماد پیدا می کند و در ده ها زنان و دختران مانند سقز آن را می جوند قندرون. توضیح در کتاب فرهنگ اصطلاحات پزشکی و دارویی شلمیر قندرون مرادف با کائوچو و هر شیرابه دیگر گیاهی که در برابر هوا انجماد یابد ذکر شده است
آوند گود
چرک آلوده
((قَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
شیرابه مترشح از ساقه شنگ را گویند که بر اثر قطع ساقه گیاه ترشح می شود و در برابر هوا انجماد پیدا می کند و در ده ها زنان و دختران مانند سقز آن را می جوند، قندرون
Appreciative
apreciativo
признательный
dankbar
wdzięczny
вдячний
apreciativo
appréciatif
apprezzativo
waarderend