جدول جو
جدول جو

معنی قدر - جستجوی لغت در جدول جو

قدر
اندازه، ارج، گونه
تصویری از قدر
تصویر قدر
فرهنگ واژه فارسی سره
قدر
اندازه، اندازۀ چیزی، طاقت، قوه، توانایی، فرمان الهی، سرنوشت و آنچه خداوند برای بندگان خود مقدر نموده، توانگری، در علم نجوم هر یک از مراتب کواکب در کوچکی و بزرگی، سرسخت مثلاً حریف قدر
تصویری از قدر
تصویر قدر
فرهنگ فارسی عمید
قدر
دیگ، ظرف فلزی یا سنگی که در آن چیزی بجوشانند یا غذا طبخ کنند، مرجل
تصویری از قدر
تصویر قدر
فرهنگ فارسی عمید
قدر
اندازه گرفتن، اندازه کردن چیزی، ارزش، اعتبار، اندازه، شب قدر، حرمت، وقار، نود و هفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵ آیه، انّا انزلنا، اهل الکتاب
قدر مشترک: در علم منطق مفهومی کلی که در افراد خود مشترک باشد مانند وجود که ماهیت آن مقداری است مشترک در افراد موجودات، اعم از انسان و حیوان
تصویری از قدر
تصویر قدر
فرهنگ فارسی عمید
قدر
اختیار، مقابل جبر، اندازه چیزی، برابر حکم، سرنوشت، تقدیر، فرمان
تصویری از قدر
تصویر قدر
فرهنگ لغت هوشیار
قدر
((قِ))
دیگ، جمع قدور
تصویری از قدر
تصویر قدر
فرهنگ فارسی معین
قدر
((قَ دَ))
سرنوشت، تقدیر، توانایی، قدرت
تصویری از قدر
تصویر قدر
فرهنگ فارسی معین
قدر
میزان درخشندگی ظاهری ستاره ها
تصویری از قدر
تصویر قدر
فرهنگ فارسی معین
قدر
((قَ))
اندازه چیزی، توانگری، توانایی، ارزش، اعتبار
تصویری از قدر
تصویر قدر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قدری
تصویر قدری
اندکی، کمی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قدرت
تصویر قدرت
توانایی، توان، نیرو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قدرت
تصویر قدرت
توانستن، توانایی داشتن، توانایی انجام دادن کاری یا ترک آن، توانایی، نیرو، سلطه، نفوذ فرمان
قدرت داشتن: نیرو و توانایی داشتن
قدرت کردن: قدرت و توانایی نشان دادن
قدرت نمودن: قدرت و توانایی نشان دادن، قدرت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدری
تصویر قدری
کمی اندکی
فرهنگ لغت هوشیار
قدرت در فارسی اژ زور توی چمک خود ز ازل ز عون تو دست مراست این چمک تروک (گویش مازندرانی) دسلات (گویش مهابادی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدرف
تصویر قدرف
غدرف تازی آن قطرف است نام شهری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدرت
تصویر قدرت
توانستن، توانائی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدری
تصویر قدری
((قَ))
مقداری، اندکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدری
تصویر قدری
((قَ دَ))
منسوب به قدر (معتقد به تقدیر و سرنوشت از پیش تعیین شده)، مقابل جبری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدرت
تصویر قدرت
((قُ رَ))
توانایی داشتن، توانستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدرت
تصویر قدرت
Power, Authority, Forcefulness, Formidability, Strength, Vigor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
autoridade, força, formidabilidade, poder, vigor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
власть , решимость , грозность , сила
دیکشنری فارسی به روسی
Autorität, Durchsetzungsvermögen, Formidabilität, Macht, Stärke, Kraft
دیکشنری فارسی به آلمانی
władza, stanowczość, formidabilność, moc, siła, wigor
دیکشنری فارسی به لهستانی
влада , рішучість , грізність , сила
دیکشنری فارسی به اوکراینی
autoridad, fuerza, formidable, poder, vigor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
autorité, force, formidable, pouvoir, vigueur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
autorità, forza, formidabilità, potere, vigore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
autoriteit, krachtigheid, formidabiliteit, kracht
دیکشنری فارسی به هلندی
अधिकार , दृढ़ता , प्रबलता , शक्ति , ताकत
دیکشنری فارسی به هندی
سلطةٌ , قوّةٌ , قدرةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
권위 , 강력함 , 힘 , 활력
دیکشنری فارسی به کره ای
סמכות , עוז , כוח , כוח , כֹּחַ , חוֹזֶק
دیکشنری فارسی به عبری
权威 , 强度 , 强大 , 力量 , 活力
دیکشنری فارسی به چینی