جدول جو
جدول جو

معنی قحوم - جستجوی لغت در جدول جو

قحوم
(قَ)
پیر فرتوت، محالهٌ قحوم ٌ، چرخ زودروان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قحوم
(ذَ)
خویشتن را بناگاه در کاری افکندن بی اندیشه. (منتهی الارب) (آنندراج). اقتحام
لغت نامه دهخدا
قحوم
سالخورده: مرد کار بی اندیشه
تصویری از قحوم
تصویر قحوم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیوم
تصویر قیوم
(پسرانه)
قائم به ذات، بسیار پایدار، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
پاینده، قائم به ذات، از نام های باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحوم
تصویر لحوم
لحم ها، گوشت ها، جمع واژۀ لحم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدوم
تصویر قدوم
بازآمدن، آمدن از جایی، از سفر برگشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شحوم
تصویر شحوم
شحم ها، پیه ها، چربی ها، جمع واژۀ شحم
فرهنگ فارسی عمید
(ذَ نَ)
بلند گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). قتم الغبار قتوماً، بلند گردید (غبار) . (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
بسیار راننده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یو)
بیمانند و بی همتا. (منتهی الارب). بسیار قائم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یو)
نامی از نامهای خدای تعالی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مرد بسیارخیر، گردآورندۀ عیال، فراهم آورندۀ نیکی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خشک گردیدن سال و بازایستادن باران و تری از هوا. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
پشته ای است به سراه. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَءْنْ)
از سفر بازآمدن. (منتهی الارب). گویند: قدم من سفره قدوماً و قدماناً و مقدماً، از سفر بازآمد. (منتهی الارب) :
که هیهات قدر تو نشناختم
به شکر قدومت نپرداختم.
سعدی.
، در پیش رفتن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
بر استخوان خشک گردیدن پوست. (منتهی الارب). خشک شدن پوست بر استخوان. (آنندراج). گویند: قحل قحولاً و قحل قحولاً. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ مَ)
کلان سالی. قحامه
لغت نامه دهخدا
(قُ)
جمع واژۀ قحف. (منتهی الارب). رجوع به قحف شود، کفلیزها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
پاینده، قائم بذات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحوم
تصویر لحوم
جمع لحمه، پاره گوشت ها خامخوار گوشت خام خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلحوم
تصویر قلحوم
زمخت درشت اندام غدنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشوم
تصویر قشوم
جمع قشم، آبراهه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قذوم
تصویر قذوم
بخشنده: مرد، پر آب: چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قثوم
تصویر قثوم
بخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحوط
تصویر قحوط
باران نیامدن، خشک شدن سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحول
تصویر قحول
پوست بر استخوان خشکیدن تکیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدوم
تصویر قدوم
از سفر برگشتن
فرهنگ لغت هوشیار
آرمیدن چاه استادن آب آن، درماندن در پاسخ، ریسه رفتن کودک، سیاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طحوم
تصویر طحوم
شتابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحوم
تصویر رحوم
بخشنده، آمرزنده، مهربان، بیمار زهدانی: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحومه
تصویر قحومه
کلانسالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتوم
تصویر قتوم
گرد بلند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدوم
تصویر قدوم
((قُ))
از سفر بازآمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
((قَ یُّ))
از نام های خداوند به معنای قائم به ذات
فرهنگ فارسی معین