- قثره
- رخت خانه مانه
معنی قثره - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خشکاد
یک چکه، چک، چکه، یک دانه باران، در پزشکی نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته می شود
قطره قطره: چکه چکه مثلاً قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
قطره قطره: چکه چکه مثلاً قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
قمارخانه، محلی که در آن قمار بازی می کنند
منزل هشتم از منازل قمر مشتمل بر دو ستاره از برج سرطان
هر یک از قطعات پنج گانۀ وسیع و پیوستۀ خشکی های زمین مثلاً قارۀ آسیا، قارۀ اروپا، برّه
قارۀ سیاه: کنایه از افریقا
قارۀ سیاه: کنایه از افریقا
لای لجن، آب دفزک، فراخزیستی
شکوخه به سر درافتادن پالغز
فراخسالی ارزانی سرخ تیره، سبز تیره، گروه مردم
کوه کوچک مستدیر، سنگ بزرگ، کوهک خرد جدا از کوهها، خشکی بزرگ در میان آب
قدرت در فارسی اژ زور توی چمک خود ز ازل ز عون تو دست مراست این چمک تروک (گویش مازندرانی) دسلات (گویش مهابادی)
چکاوک چاوک ژوله از پرندگان، سرخاب واحد قبر یک چکاوک جل
گرد، کازه شکار، توده ماسه
پاک یکرنگ دور از پستی: مرد
بن گردن، پتک آهنگری، دمغازه دمغزه در پرندگان، پاره چوب، کفه ظنچه پس از بیختن در گربال بماند، پوسته گندم سبوس فروگذاشت کوتاهی درکار
پوست درخت، گوسبندخرد، گوی چوگان باران فرساینده باران خاک رند، خانه برانداز پاره ای پوست، پوسته ای، پوستی، پوسته نگر برون نگر
پاره ای آب را از جائی چکد
ژرفای کم، ته کاسه زمین پست
سبز روشن از رنگ ها مونث قمر شب مهتابی، شترسیراب
قهر و غضب: تفت خشم و مشم زور شنو ستمکش همسایه آزار مردم آزار زن، زورشنو سوزن کلان گوالدوز تمنه
کثرت در فارسی: فزونی، بسیاری بفخمی فروتی، فراوانی، بالندگی
بن بینی، درون دماغ، جویک لب، زره فراخ، ماهخان خرچنگ (سرطان) بینی شیر از چهره های سپهری بن بینی، اندرون بینی، چاهک میان دوسبیل درلب بالایین جویک لب
((قَ رَ یا رِ))
فرهنگ فارسی معین
قمارخانه، آخرین بازی نرد است که کسی بر سر خود یا یکی از اعضای خویش بسته باشد، دست خون
چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر
چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قنبره
چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قنبره
خنکی، سرما
روشنی چشم
سیاه به ترکی