میمون نر، بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپّی، گپی
میمون نر، بوزینِه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، اَنتَر، بوزِنِه، بوزَنینِه، پوزینِه، پَهنانِه، مَهنانِه، کَبی، کَپّی، گُپی
خیار بالنگ و آن راخیار بادرنگ نیز نامند، خیار. (منتهی الارب) (آنندراج). اسم عربی خیار است و در شیراز خیاربالنگ و در خراسان بادرنگ نامند در آخر دویم سرد و تر و مسکن حرارت صفرا و خون و التهاب احشاء و رافع تشنگی و مفتح سدۀ جگر و مدر بول و مخرج حصاه و غلیظتر از قثاء و رافع ضعفی که از اسهال مفرط حاره بهم رسد و جهت تب های شدید و یرقان و دردسر نافع و آب او تاچهل و پنج مثقال را شکر مسهل مرهالصفرائی که در معده و امعاء باشد و آب خیار زرد ترش رسیده او در اسهال قوی تر از آب نارسیدۀ او و چون قدری قرنفل در آن خیسانیده روز دیگر صاف آن را با ماءالعسل بنوشند جهت نیکوئی رنگ رخسار و تفتیح سدد و تحلیل مواد حاره نافعو رافع خفقان است در یک روز و نطول آب او مانع تولدقمل و ضماد کوبیدۀ جرم او جهت جرب و حصیف و شری و خارش بدن و نرم کردن خشونت جلد و التهاب معده و احشاء دردسر و اورام حاره مفید و خوردن دو مثقال و نیم از پوست خشک او جهت عسر ولادت بغایت مؤثر و مضر مبرودین و خام کننده غذا و مولد خلط خام و در تهیگاه و چون در معده فاسد گردد مولد خلط خام سمی و مصلحش نانخواه و معاجین حاره و عسل و بوئیدن خیار جهت انتعاش روح حیوانی و دردسر حار مفید است و ترشی خیار سرد و مطفی حرارت و بسیار دیرهضم و با طعام بعد از آن مضر است و تخم خیار سردتر از تخم خیارزه و مدر بول و مخرج صفرای سوخته به ادرار و رافع تب های حاره و ورم جگر وسپرز و درد شش و قرحۀ آن که از حرارت باشد و ضماد او با بوره و عسل محلل اورام جلد است و مضر انثیان ومصلحش کتیرا و بدلش تخم خیارزه و شربتش تا پنج درم است و روغن خیار که مانند روغن کدو ترتیب میدهند در افعال ضعیف تر از تخم کدو است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
خیار بالنگ و آن راخیار بادرنگ نیز نامند، خیار. (منتهی الارب) (آنندراج). اسم عربی خیار است و در شیراز خیاربالنگ و در خراسان بادرنگ نامند در آخر دویم سرد و تر و مسکن حرارت صفرا و خون و التهاب احشاء و رافع تشنگی و مفتح سدۀ جگر و مدر بول و مخرج حصاه و غلیظتر از قثاء و رافع ضعفی که از اسهال مفرط حاره بهم رسد و جهت تب های شدید و یرقان و دردسر نافع و آب او تاچهل و پنج مثقال را شکر مسهل مرهالصفرائی که در معده و امعاء باشد و آب خیار زرد ترش رسیده او در اسهال قوی تر از آب نارسیدۀ او و چون قدری قرنفل در آن خیسانیده روز دیگر صاف آن را با ماءالعسل بنوشند جهت نیکوئی رنگ رخسار و تفتیح سدد و تحلیل مواد حاره نافعو رافع خفقان است در یک روز و نطول آب او مانع تولدقمل و ضماد کوبیدۀ جرم او جهت جرب و حصیف و شری و خارش بدن و نرم کردن خشونت جلد و التهاب معده و احشاء دردسر و اورام حاره مفید و خوردن دو مثقال و نیم از پوست خشک او جهت عسر ولادت بغایت مؤثر و مضر مبرودین و خام کننده غذا و مولد خلط خام و در تهیگاه و چون در معده فاسد گردد مولد خلط خام سمی و مصلحش نانخواه و معاجین حاره و عسل و بوئیدن خیار جهت انتعاش روح حیوانی و دردسر حار مفید است و ترشی خیار سرد و مطفی حرارت و بسیار دیرهضم و با طعام بعد از آن مضر است و تخم خیار سردتر از تخم خیارزه و مدر بول و مخرج صفرای سوخته به ادرار و رافع تب های حاره و ورم جگر وسپرز و درد شش و قرحۀ آن که از حرارت باشد و ضماد او با بوره و عسل محلل اورام جلد است و مضر انثیان ومصلحش کتیرا و بدلش تخم خیارزه و شربتش تا پنج درم است و روغن خیار که مانند روغن کدو ترتیب میدهند در افعال ضعیف تر از تخم کدو است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
نان در کاسه شکستن. (تاج المصادر بیهقی). اشکنه کردن. ترید کردن نان را، غوطه دادن جامه را در رنگ، شکستن گردن مذبوح پیش از آنکه سرد شود و این در شرع ممنوع است، ذبح کردن ذبیحه را با چیزی کند و اوداج آن پاک بریده نشدن، مجروحی را از معرکه برداشتن که هنوز رمقی در او باقی باشد، ثرد خصیه، مالیدن آن برای خصی کردن
نان در کاسه شکستن. (تاج المصادر بیهقی). اشکنه کردن. ترید کردن نان را، غوطه دادن جامه را در رنگ، شکستن گردن مذبوح پیش از آنکه سرد شود و این در شرع ممنوع است، ذبح کردن ذبیحه را با چیزی کند و اوداج آن پاک بریده نشدن، مجروحی را از معرکه برداشتن که هنوز رمقی در او باقی باشد، ثرد خصیه، مالیدن آن برای خصی کردن
مقترد. قتارد. مرد بسیار گوسپند و بز. (منتهی الارب). چنین گفته اند ولی همه آنها تصحیف شده و صحیح آنها با ثاء مثلثه است چنانکه ابوعمرو و ابن اعرابی و جز ایشان تصریح کرده اند. (منتهی الارب)
مقترد. قتارد. مرد بسیار گوسپند و بز. (منتهی الارب). چنین گفته اند ولی همه آنها تصحیف شده و صحیح آنها با ثاء مثلثه است چنانکه ابوعمرو و ابن اعرابی و جز ایشان تصریح کرده اند. (منتهی الارب)
مرد بسیار گوسپند و بزو بزغاله. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مرد بسیار رخت خانه. (منتهی الارب) (آنندراج). آن که دارای کالا و رخت خانه بسیار بود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
مرد بسیار گوسپند و بزو بزغاله. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مرد بسیار رخت خانه. (منتهی الارب) (آنندراج). آن که دارای کالا و رخت خانه بسیار بود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)