جدول جو
جدول جو

معنی قتو - جستجوی لغت در جدول جو

قتو
(ذَ)
خدمت نمودن پادشاه را. (آنندراج) (منتهی الارب). قتی ̍. قتی ̍. قتی ̍. مقتی. گویند: قتوت قتواً و قتی مثلثه مقصوراً و مقتی، خدمت کردم یا خدمت نمودم پادشاه را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عتو
تصویر عتو
تکبر کردن، از حد درگذشتن، ستم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تتو
تصویر تتو
نوعی خالکوبی، به ویژه روی ابرو و لب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قتل
تصویر قتل
کشتن، شهادت یکی از امامان شیعه مثلاً روز قتل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بتو
تصویر بتو
قیف، گره چوب یا ساقۀ گیاه، دستۀ هاون، هاون سنگی، سنگی که در آن دارو را می سایند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتو
تصویر آتو
در بازی ورق، ورق برنده، کنایه از دستاویز، بهانه
فرهنگ فارسی عمید
(ذَمْبْ)
خوار و حقیر گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: قتع قتوعا، خوار و حقیر گردید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مرد سخن چین، دزد سخن، نمام باشد یا نه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
جمع واژۀ قتاد. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ قتد. چوب پالان. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
تنگ کردن نفقه را بر عیال. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نفقه تنگ کننده بر عیال. (منتهی الارب). بخیل. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل)
لغت نامه دهخدا
(قِ وَل ل)
برجای ماندۀ سست. (منتهی الارب) (آنندراج). العی ﱡ المسترخی. (اقرب الموارد) ، فروهشته اندام. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ذَ نَ)
بلند گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). قتم الغبار قتوماً، بلند گردید (غبار) . (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
خشک شدن و رفتن تری. (منتهی الارب) (آنندراج). خشک شدن و رفتن تری مشک. (آنندراج) : قتن المسک قتونا، خشک شد و رفت تری آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ وَ)
سخن چینی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
بسیار کشنده. (منتهی الارب) (آنندراج). کثیرالقتل. (اقرب الموارد) : امراءه قتول، زن کشنده. (منتهی الارب) (آنندراج). بسیار قتل و کشش. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، قتل و قتل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ختو
تصویر ختو
شکسته شدن از اندوه یا بیم و مرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتو
تصویر فتو
جمع فتی، جوانان، جوانمردان، دلیران، زاوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدو
تصویر قدو
خوشبوی، خوشمزگی خوراک، باز آمدن باز گشتن از راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتی
تصویر قتی
قوتی ترکی از پارسی بنگرید به قوتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتم
تصویر قتم
شمشاد از گیاهان، گرد شمشاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتلو
تصویر قتلو
ترکی ک کبودان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتل
تصویر قتل
کشتن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی شاهبرگ زبانزد منگیا (قمار) ورق برنده بازی برگی که در بازی ورق گنجفه و مانند آن برنده است، مستمسک دستاویز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتو
تصویر بتو
گره چوب یا ساقه گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتوم
تصویر قتوم
گرد بلند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتوت
تصویر قتوت
سخن چین: مرد، سخن دزد: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتود
تصویر قتود
جمع قتد، چوب های پالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتور
تصویر قتور
زفت: مرد تنگ گرفتن بر زن و فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتوع
تصویر قتوع
خوار گشتن خواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتول
تصویر قتول
بسیار کشنده، زن کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتو
تصویر آتو
شاهبرگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قتل
تصویر قتل
کشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
اخمو، ترشرو
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمک، نیش خند
فرهنگ گویش مازندرانی