جدول جو
جدول جو

معنی قتلغ - جستجوی لغت در جدول جو

قتلغ
(قُ لُ)
برادر بایسنقر در مراغه به سال 563 هجری قمری با سلطان ارسلان بن طغرل مخالفت کرد و اندیشۀ جنگ داشت. اتابک محمد به حکم سلطان برفت و او را مقهور ساخت. (تاریخ گزیده چ لندن ص 472)
(امیر...) امیری از امیران شیراز (764 ه. ق). (معجم الانساب ص 365)
لغت نامه دهخدا
قتلغ
ترکی فرخنده مبارک خجسته
تصویری از قتلغ
تصویر قتلغ
فرهنگ لغت هوشیار
قتلغ
((قُ لُ))
قوتلوغ. قوتلوق، مبارک، خجسته
تصویری از قتلغ
تصویر قتلغ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قتل
تصویر قتل
کشتن، شهادت یکی از امامان شیعه مثلاً روز قتل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قتلی
تصویر قتلی
قتیل ها، مقتول ها، کشته شده ها، جمع واژۀ قتیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قتله
تصویر قتله
قاتل ها، کسانی که دیگران را بکشند، کشنده ها، جمع واژۀ قاتل
فرهنگ فارسی عمید
(بَ ی قُ لُ)
یکی از چهار سرداری است که در زمان سلطان حسین پسر سلطان اویس، به دست شاه شبلی اسیر شدند. رجوع به ذیل جامعالتواریخ رشیدی، تألیف حافظ ابرو ص 200 شود
لغت نامه دهخدا
(قَ تَ لَ)
جمع واژۀ قاتل
لغت نامه دهخدا
(قُ لُ)
امیر قتلغشاه، از امیران لشکر غزان خان بن ارغون خان بن هلاکوخان و در سال 706 کشته شد. (تاریخ گزیده چ لندن ص 592 و 593 و 596)
لغت نامه دهخدا
(قُ لُ)
دختر قطب الدین شاه جهان بن سلطان جلال الدین سیورغتمش بن سلطان قطب الدین محمد بن امیرحسام الدین، از سلاطین قراختای کرمان است. امیر مبارزالدین محمد به سال 729 او را به زنی گرفت. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 601 و 225). در کتاب شدالازار درباره قبر سیده ام عبدالله حسینی مشهور به دختران آمده است که خاتون قتلغبک بر روی مزار وی گنبدی رفیع و مدرسه ای عالی ساخت. مرحوم قزوینی در ذیل صفحه آورده است: به ظن غالب بلکه به نحو قطع و یقین مراد از این ’خاتون قتلغبک’ زن عمده امیر مبارزالدین محمد بن مظفر مؤسس سلسلۀ ملوک آل مظفر در فارس و مادر سه پسر او جلال الدین شاه شجاع و قطب الدین محمود و عمادالدین احمد است که مورخین از او به ’قتلغخان مخدومشاه’ یا ’خان قتلغ مخدومشاه’ یا فقط ’قتلغخان’ یا ’خان قتلغ’ بدون علاوۀ مخدومشاه تعبیر کرده اند. این زن دختر سلطان قطب الدین شاه جهان بن سلطان جلال الدین سیورغتمش از سلاطین قراختای کرمان است. در سال 729 امیر مبارزالدین او را در حبالۀ نکاح درآورد و در حدود سنۀ 785 خاتون مذکور وفات نمود. (تاریخ آل مظفر از محمود گیتی ملحق به تاریخ گزیده ص 724 به نقل قزوینی در شدالازار ذیل ص 114). و چون خاتون مزبور به تصریح محمود گیتی (ص 667) از طرف مادر از طوایف اوغان و جرمائی که در نواحی کرمان سکنی داشته اند بوده و چون دو طایفۀ مذکور به تصریح مکرر سمطالعلی للحضرهالعلیا در تاریخ قراختائیان کرمان و تصریح مکرر محمود گیتی سابق الذکر از طوایف مغول بوده اند. پس خاتون مزبور نیز بالطبع از طرف مادر مغول محسوب میشده است، و بدون شبهه به همین مناسبت بوده که پسر مؤلف کتاب حاضر (شدالازار) از او به حضرت خاتون قتلغبیک چنگیزی تعبیر کرده و لابد در ذهن او چنگیزی مرادف مغول بوده است و عجب است که هم مادر شاه شجاع (خاتون بیک) از طرف مادر مغول بوده و هم زن عمده خود شاه شجاع و مادر سه پسر او اویس و شبلی و جهانگیر نیز از طوایف اوغان مذکور در فوق و بالنتیجه او نیز مغول بوده است و مخفی نماند که در آن اعصار کلمه ’بیک’ مانند کلمه ’خان’ هر دو بر زن نیز اطلاق میشده است مثل ساتی بیک دختر اولجایتو و زن امیر چوپان و مانند همین قتلغبیک. (پاورقی شدالازار از علامۀ قزوینی ص 114)
لغت نامه دهخدا
(قُ لُ تَ)
زن سلطان قطب الدین حاکم کرمان. قطب الدین به سال 651 هجری قمری که به فرمان منکوقاآن مغول به سلطنت کرمان رسید. قتلغترکان را به نکاح درآورد. وی زنی عاقله بود. او را از قطب الدین دختران آمدند قطب الدین به سال 655 هجری قمری درگذشت و سلطان حجاج پسر او به فرمان منکوقاآن به پادشاهی کرمان رسید ولی چون کودک بود قتلغترکان منکوحۀ پدرش مدبّر کار او گشت و به امر سلطنت قیام کرد و دختر خود پادشاخاتون را به ابقای (آباقای) خان داد و بدین سبب قوی و نیرومند شد. پانزده سال با قدرت حکومت کرد و در این هنگام سلطان حجاج به حد رشد و مردی رسیده بود. مفتنان میان او و قتلغ ترکان وحشت انگیخته و گردی در خاطرها بنشاندند. در بزمی سلطان حجاج از مستی قتلغترکان را در رقص کشید او اگرچه کراهت داشت ولی بسبب مستی حجاج مخالفت نکرد و آستین برافشاند پیروان حجاج بر آن شدند که سلطنت را از قتلغترکان گرفته و بدست حجاج سلطان بسپارند. قتلغ از این کار برنجید به درگاه ابقاخان (آباقاخان) شوهر دختر خود رفت حکم شد که سلطان حجاج به کار فرمان دخالت نکند و امر سلطنت را با قتلغترکان واگذارد سلطان حجاج در غیبت قتلغترکان به مخالفت ابقاخان به اولاد اکتاخان وسیلت جست، قتلغترکان در مراجعت به این معنی پی برد و در کرمان مجالی برای ماندن نیافت و به سال 666 هجری قمری به دهلی رفت و ده سال آنجا بماند. چون سلطان جلال الدین حجاج دردهلی سلطنت یافت او را مدد کرد و لشکر داد تا کرمان را مستخلص کند، وی دوازده سال دیگر در کرمان به استقلال حکم کرد و میان او و سلطان سیورغتمش بن قطب الدین در کار سلطنت مبارزاتی بود تا به سال 681 هنگامی که قتلغترکان در تبریز برای نزاع در کار سلطنت به اردو آمده بود، درگذشت. دخترش بی بی ترکان او را به کرمان دفن کرد. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 529، 530، 531)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی از دهستان خورخوره بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج. واقع در 62000 گزی شمال باختر دیواندره و 16000گزی جنوب شوسۀ دیواندره به سقز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی، سردسیر و سکنۀ آن 180 تن است. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آنجا غلات، توتون و پنبه و ارزن و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(ذَ مَ)
قتل. کشتن. (منتهی الارب). رجوع به قتل شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ده کوچکی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت. در 24000گزی شمال خاوری ساردوئیه و 18000گزی باختر راه مالرو راین به ساردوئیه واقع است و 15 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قِلَ)
هیأت کشتن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دشمن جنگ آور، مقاتل، جائی که به زدن بر آنجا مردم هلاک گردند، دوست، همتا، مانند. گویند: هما قتلان، ای مثلان. (منتهی الارب) ، پسر عم، دلیر، دانای بدی و فساد. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: انه لقتل شر، ای عالم به. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ لا)
جمع واژۀ قتیل به معنی مقتول. مقتولان. (آنندراج) (منتهی الارب). کشته شدگان
لغت نامه دهخدا
(غِ قُ لُ)
محلی مشهور بوده است به شیراز که مزار متبرک سیدحسین بن موسی بن جعفرالصادق در آنجا بوده است، گویندکه قتلغ یکی از امرای فارس در این محل باغ و بستان های پر درخت داشت، باغبان متدین او شبی از شبهای جمعه نوری دید که از یکی از تپه های باغ ساطع میشود، جریان را به امیر باز گفت و امیر امر به بنای بارگاهی دراین محل نمود. (از شدالازار چ قزوینی ص 260 و 261)
لغت نامه دهخدا
یکی از امرای عهد ابوسعیدبهادرخان. (تاریخ گزیده ج 1 صص 601-602 و ص 604)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ قُ لُ)
وی از مریدان شیخ عبدالله است و بحسن تربیت وی بمرتبۀ تکمیل رسیده بود و در آن وقت که شیخ عبدالله را بلشکر استدعاکرده بودند اخی علی در سفر بوده است شیخ فرموده است ما درین لشکر بسعادت شهادت خواهیم رسید بعد از ما بجای ما اخی علی را بنشانید. (نفحات الانس چ هند ص 291) ، درختان انبوه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ لُ)
ملقب به مخدومشاه دختر قطب الدین شاه جهان از سلسلۀ قراختائیان کرمان است. پسرش جلال الدین ابوالفوارس شاه شجاع بود که بعد از کور کردن پدرش امیرمبارزالدین محمد (شوهر خان قتلغ مخدومشاه) و حبس او در قلعۀ سفید بپادشاهی رسید. (تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 192)
لغت نامه دهخدا
(ذَ مَ)
کشتن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل) (منتهی الارب). قتله. (منتهی الارب) :
قتل این کشته به شمشیر تو تقدیر نبود
ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود.
حافظ.
، بر تن زدن. (آنندراج) (منتهی الارب). گویند: قتل الرجل، بر تن وی زد. (منتهی الارب). اصاب قتاله، ای نفسه. (اقرب الموارد) ، نیکو دانستن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: قتل الشی ٔ خبراً، نیکو دانست آن چیز را. (منتهی الارب). و از این باب است قول خدای تعالی: و ما قتلوه یقیناً (قرآن 157/4) ، ای لم یحیطوا به علماً. (منتهی الارب) ، آمیختن با آب. (منتهی الارب) (آنندراج). قتل الشراب، آمیخت شراب را به آب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قتل
تصویر قتل
کشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتلق
تصویر قتلق
ترکی فرخنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتلو
تصویر قتلو
ترکی ک کبودان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتله
تصویر قتله
جمع قاتل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتلی
تصویر قتلی
جمع قتیل، کشتگان جمع قتیل کشتگان مقتولان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتل
تصویر قتل
((قَ))
کشتن، کشتار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قتل
تصویر قتل
کشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
ترور، جنایت، قربانی، کشتار، کشتن، هلاک، هلاکت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مو تارمو
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای مهیب از برخورد دو جسم، صدای پس گردنی
فرهنگ گویش مازندرانی
غذایی که با شیر و تخم مرغ و برنج درست شود
فرهنگ گویش مازندرانی