دشمن جنگ آور، مقاتل، جائی که به زدن بر آنجا مردم هلاک گردند، دوست، همتا، مانند. گویند: هما قتلان، ای مثلان. (منتهی الارب) ، پسر عم، دلیر، دانای بدی و فساد. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: انه لقتل شر، ای عالم به. (منتهی الارب)
دشمن جنگ آور، مقاتل، جائی که به زدن بر آنجا مردم هلاک گردند، دوست، همتا، مانند. گویند: هما قتلان، ای مثلان. (منتهی الارب) ، پسر عم، دلیر، دانای بدی و فساد. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: انه لقتل شر، ای عالم به. (منتهی الارب)
کشتن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل) (منتهی الارب). قتله. (منتهی الارب) : قتل این کشته به شمشیر تو تقدیر نبود ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود. حافظ. ، بر تن زدن. (آنندراج) (منتهی الارب). گویند: قتل الرجل، بر تن وی زد. (منتهی الارب). اصاب قتاله، ای نفسه. (اقرب الموارد) ، نیکو دانستن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: قتل الشی ٔ خبراً، نیکو دانست آن چیز را. (منتهی الارب). و از این باب است قول خدای تعالی: و ما قتلوه یقیناً (قرآن 157/4) ، ای لم یحیطوا به علماً. (منتهی الارب) ، آمیختن با آب. (منتهی الارب) (آنندراج). قتل الشراب، آمیخت شراب را به آب. (منتهی الارب)
کشتن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل) (منتهی الارب). قَتلَه. (منتهی الارب) : قتل این کشته به شمشیر تو تقدیر نبود ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود. حافظ. ، بر تن زدن. (آنندراج) (منتهی الارب). گویند: قتل الرجل، بر تن وی زد. (منتهی الارب). اصاب قتاله، ای نفسه. (اقرب الموارد) ، نیکو دانستن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: قتل الشی ٔ خبراً، نیکو دانست آن چیز را. (منتهی الارب). و از این باب است قول خدای تعالی: و ما قتلوه یقیناً (قرآن 157/4) ، ای لم یحیطوا به علماً. (منتهی الارب) ، آمیختن با آب. (منتهی الارب) (آنندراج). قتل الشراب، آمیخت شراب را به آب. (منتهی الارب)
برادر بایسنقر در مراغه به سال 563 هجری قمری با سلطان ارسلان بن طغرل مخالفت کرد و اندیشۀ جنگ داشت. اتابک محمد به حکم سلطان برفت و او را مقهور ساخت. (تاریخ گزیده چ لندن ص 472) (امیر...) امیری از امیران شیراز (764 ه. ق). (معجم الانساب ص 365)
برادر بایسنقر در مراغه به سال 563 هجری قمری با سلطان ارسلان بن طغرل مخالفت کرد و اندیشۀ جنگ داشت. اتابک محمد به حکم سلطان برفت و او را مقهور ساخت. (تاریخ گزیده چ لندن ص 472) (امیر...) امیری از امیران شیراز (764 هَ. ق). (معجم الانساب ص 365)
دهی از دهستان خورخوره بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج. واقع در 62000 گزی شمال باختر دیواندره و 16000گزی جنوب شوسۀ دیواندره به سقز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی، سردسیر و سکنۀ آن 180 تن است. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آنجا غلات، توتون و پنبه و ارزن و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان خورخوره بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج. واقع در 62000 گزی شمال باختر دیواندره و 16000گزی جنوب شوسۀ دیواندره به سقز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی، سردسیر و سکنۀ آن 180 تن است. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آنجا غلات، توتون و پنبه و ارزن و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ده کوچکی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت. در 24000گزی شمال خاوری ساردوئیه و 18000گزی باختر راه مالرو راین به ساردوئیه واقع است و 15 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت. در 24000گزی شمال خاوری ساردوئیه و 18000گزی باختر راه مالرو راین به ساردوئیه واقع است و 15 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)