- قبه
- بنایی که سقف آن گرد و برآمده باشد
قبۀ خضرا: کنایه از آسمان
معنی قبه - جستجوی لغت در جدول جو
- قبه
- برآمدگی هر چیز را گویند، بارگاه بنای گرد برآورده، هر بنای بلند و گرد، گنبد، خرگاه
- قبه ((قُ بَّ))
- برآمدگی، بنایی که سقف آن برآمده و گرد باشد، جمع قباب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نگهبانی، ترس، بی فرزندی، خود ساختگی خود بزرگی تله پلنگ، زمین بی سود زمین بی بهره بن گردن، برده، زمین ده، دارندگی زمین، زمین ورستادی گردن جمع رقاب رقبات، بنده غلام، زمین و ملکی که به کسی داده شود که مادام العمر از آن بهره مند شود، حق مالکیت نسبت به زمین، از زمان صفویان ببعد) رقبه (در زبان فارسی بمعنی چند ده واقع در چند بلوک یا ناحیه و مخصوصا دههایی که مجموعا تشکیل یک واحد از املاک موقوفه را میدهد بکار رفته
سوراخ کوچک
مدتی از روزگار، سال
خرکره ماده کره ماچه خر، پشم پیچنده بر دست برای رشتن
مفرد واژۀ رقاب، گردن، جمع رقبات، کنایه از ملک و زمینی که به کسی داده می شود که تا عمر دارد از آن بهره و فایده ببرد
راه دشوار در بالای کوه، راه سخت کوهستانی، گردنه
پژ پژه گریو گریوه گدار گردنه نپت، ورزاک کار سخت پستا (نوبت)، رمشا تاوان (عوض)، دندان مز، ته کاسه که به هنگام پس دادن دیگ چون ارمغان فرستند، شب و روز راه دشوار در کوه گردنه، امری سخت و دشوار، جمع عقبات
سوراخ کوچک، منفذ
پرستش سو، نمازسوی
رسید، برگه فروش
گور، آرامگاه، مزار
پشه یک پشه گاو تخمی گاونری که از آن برای تولید مثل استفاده میکنند
لیزابه و لعابی که توام با جنین از شکم مادر برآید
پارسی تازی گشته پیه نادان
مونث رب زن خدا بت مادینه مونث رب بتی که بصورت زن ساخته شده
خود خواهی، پیر گولی گولی در پیری سواری که مایحتاج خود را بفتراک بسته و مسلح و مکمل یراق میراند سبای سوار زبده سوار
جماعت، گروه مردم
جامه گشاد و بلند که روی جامه های دیگر بتن کنند
دانه، یک تخم
خاکشیر خرگوشک شفترک، پسته زمین گود، پاره پازه ای از جامه خفه
ظرف چرمی یا فلزی که در آن روغن یا چیز دیگر بریزند
نابود، فاسد
مثل و مانند، جمع مشابه، شبهات - جمع شبهه
زشتی، زشت بودن، بدگلی
پیش، جلو، سابق، در زمان گذشته
سنگی سیاه و درخشان، کهربای سیاه، برای مثال شبی چون شبه روی شسته به قیر / نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر (فردوسی - ۳/۳۰۳)
قاپوق، دار اعدام، چوبی بلند که در وسط میدان برپا می کردند و بر سر آن حلقه یا چیز دیگر می گذاشتند تا سواران در حین تاختن آن را با تیر بزنند، قباق