قبه. برآمدگی هر چیز راگویند. (برهان). بنای گرد برآورده چون گنبد. هرچه مثل گنبد سازند، چون قبۀ سپر. گنبد. (منتهی الارب). خرقاهته. (کشاف اصطلاحات الفنون). خرگاه. (کشاف). ج، قبب، قباب. (منتهی الارب) ، عربان شاخ حجام را میگویند که بدان حجامت کنند. (برهان) ، هزار خانه گوسفندان. (آنندراج) : فرو شد به ماهی و بر شد به ماه بن نیزه و قبۀ بارگاه. فردوسی. هزاران قبۀ عالی کشیده سر به ابر اندر که کردی کمترین قبه سپهر برترین دروا. عمعق بخارایی