جدول جو
جدول جو

معنی قباچی - جستجوی لغت در جدول جو

قباچی
(قَ)
قباچه. قبای کوتاه. قبای اطفال. رجوع به قباچه و قباچای شود
لغت نامه دهخدا
قباچی
قبای کوچک جامه کوچک برای اطفال، نوعی کلاه که برای دفع سرما بر سر گذارند کلاه زمستانی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قباچه
تصویر قباچه
قبای کوچک، قبای کوتاه
فرهنگ فارسی عمید
(قُ عی ی)
مرد بزرگ سر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ وی ی)
مسعده بن اسقعبن مسعده بن مبارک بن زید بن احمد فرغانی مکنی به ابوبکر از قدماء محدثان است. وی به سمرقند رفت و در آنجا حدیث گفت. گویند او از مردم مرو است که در قبا سکونت گزید و بدان منسوب گردید. او از محمد بن جهم سمری و ابراهیم بن عبدﷲ عیسی و ابن ابی مسعرهمکی و یحیی بن فضل خجندی و جز ایشان روایت کند و از او ابوبکر محمد بن عصمت مقوی روایت دارد. (سمعانی)
خلیل بن احمد فقیهی پارسا بود و در بخارا حدیث میکرد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
اسم طایفه ای از ایلات کردایران است که در ییلاق نواحی کزبازان اطراف جوانرود، قشلاق پشت کوه شیخانی و زهاب مسکن دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 58 و 59). نام یکی از طوائف ثلاث است.
طایفۀ قبادی که در حدود یکهزار خانوار (ده نشین گرمسیر، سردسیر و چادرنشین) بوده از تیره های زیر تشکیل شده است: میرکی، بازانی علی آقائی، تنگ اژدهائی، قلانی، کوره ای، بابائی، احمدخزان، زلانی، پشت ماله، داودی، ملاسهرابی، زبان مادری این طایفه کردی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
نام دهستانی است که ییلاق طایفۀ قبادی است محدود است از طرف شمال به دهستان جوانرود از طرف جنوب و باختر به دهستان باباجانی از طرف خاور به دهستان ولدبیگی. طول دهستان در حدود 15 وعرض آن 10 کیلومتر است. دهستان قبادی در طول دره ای واقع شده شامل چهار ده به نام: صید عالی، بانی بران، زلان، چشمه نسار در قسمت پایین دره و مزارع و چشمه سارهای نهر آب در قسمت علیای دره واقع و به خوش آب و هوائی معروف است. مرکز بخشداری تابستان در چشمه بیله تاب و نهرآب است. ایستگاه اتومبیل در چشمه گزنه است. تابستان همه روزه اتومبیل بین کرمانشاهان و نهرآب رفت و آمد مینماید. تابستان در حدود 500 خانوار از ایل قبادی در اطراف چشمه های مشروحۀ زیر ساکن می شوند. بیله تاب، گزنه، مله ترشک، کانی چرمی، باباجان، بوزه، چاله پهن و سه یاران. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
نسبت است به قباد
لغت نامه دهخدا
(قُ)
گندم قبادی، گندم کهنۀ بد. رجوع به قباذیه شود
لغت نامه دهخدا
(قَبْ با ری ی)
منصور مکنی به ابوالقاسم، زاهدی است در اسکندریه. (منتهی الارب). و در 662 هجری قمری وفات یافته است. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(قَبْ با ری ی)
نسبت است به قبّار
لغت نامه دهخدا
(قَ بُ)
ناحیه ای بود در سرمن رای. فراهم آمدنگاه اهل فساد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَبْ با نی ی)
نسبت است به قبان. (سمعانی). رجوع به قبان شود
لغت نامه دهخدا
(قُ وی ی)
رزق الله. سمعانی گوید: وی برای ما از ابوالفضل بکر بن محمد بن علی روایت کرد. در بخارا از او احادیث مختصری شنیدم. او به کودکان ادب درس میگفت. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قُ وی ی)
نسبت است به قبا که شهری است از فرغانه. رجوع به قبا شود
لغت نامه دهخدا
(قُ چَ)
ناصرالدین حاکم ولایت سند در زمرۀ ممالیک زرخرید سلطان شهاب الدین و مردی بسیار زیرک و باهوش بود و از سیاست و تدبیر امورشهریاری و قواعد مملکت داری بهرۀ فراوان داشت و در کارهای لشکری دارای تبحر و تجربۀ بسیار بود بعد از مرگ سلطان شهاب الدین، در اوچهه و ملتان استقلال یافته بعضی از قصبات سواحل سند نیز بتصرف او درآمد و به سال 621 هجری قمری یکی از سرلشکران چنگیزخان با سپاه فراوان برای تسخیر ملتان روی آورد و چون ناصرالدین را تاب مقاومت با آن سپاه نبود در شهر متحصن شد. مغولان مدت چهل روز ملتان را محاصره کردند و چون فتح و فیروزی ممکن نگردید مراجعت نمودند، و در پایان 623 هجری قمری ملک خان خلجی و اتباع او بر شهرهای سیستان غلبه کردند و قباچه به دفع آنان همت گماشت و میان دو طرف جنگی سخت درگرفت. ملک خان بقتل رسید سپاهیانش راه گریز در پیش گرفتند. در سال 624 سلطان شمس الدین التتمش لشکر به اوچهه کشید و قباچه فرار کرده و به قلعۀ بکهرشتافت. سلطان وزیر خود نظام الملک محمد بن ابی سعید رابمحاصرۀ اوچهه معین کرد و خود به دهلی مراجعت نمود. نظام الملک در روز سه شنبه ششم جمادی الاولی سال 625 اوچهه را بصلح گرفت و متوجه قلعۀ بکهر شد. قباچه از آنجا نیز گریخت و در کشتی نشست و در دریا غرق شد. مدت سلطنت وی 27 سال بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 611 و 612 و لباب الالباب محمد عوفی چ بریل ج 1 ص 289)
لغت نامه دهخدا
(قُوی ی)
داود مقری از فقیهان است. ابوکامل بصری گوید او و فرزندش سلیمان که از مردم فرغانه از شهری به نام قبا هستند با ما حدیث مینوشتند. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قُ یی ی)
رزق الله بن محمد بن ابوالحسن بن عمر قبایی فرغانه ای مکنی به ابوسعد و معروف به ابوالمکارم وی از مردم قبا (یکی از شهرهای فرغانه) است که در بخارا میزیست. او از ادیبان شایسته بود و مؤلف معجم البلدان گوید: من از وی روایت شنیدم. (معجم البلدان)
محمد بن سلیمان وی از ابوامامه بن سهل بن حنیف روایت کند و از او عبدالعزیز بن دراوردی و حاتم بن اسماعیل روایت دارند. (سمعانی) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ یی ی)
نسبت است به قبا و آن موضعی است به مدینه. (الانساب سمعانی). رجوع به قبا شود
لغت نامه دهخدا
(قَ چَ / چِ)
بمعنی قباچای است که قبا و جامۀ کوچک باشد. (برهان) ، قباچای. قباچه نوعی از کلاه از برای دفع سرما. (فرهنگ دیوان البسه چ استانبول ص 202). نوعی از کلاه زمستانی. (فرهنگ نظام بنقل دکتر معین در حاشیۀ برهان) :
روزی که قباچۀ سیه می پوشد
در ظلمت شب صورت جان می بینم.
ابوعلی مروزی.
گاهی گشادگی بودت گه گرفتگی
داری قباچه و فرجی زان فراخ و تنگ.
نظام قاری (دیوان ص 89).
از آن قباچۀ قلمی دوخته نگر
با جامۀ شکافته غنج و دلال و دوست.
نظام قاری (دیوان ص 41)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قبا و جامۀ کوچک. (برهان). قباچه. (رشیدی بنقل دکتر معین در حاشیۀ برهان)
لغت نامه دهخدا
(قَ ثی ی)
منسوب است به قباث بن حلیم بن سعید بن جابر اسدی. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قَ ثی ی)
عمر بن حفص مکنی به ابوحفص از محدثان است. وی از مردم بلخ است و از اسحاق بن ابراهیم خرطلی و سویدبن سعید و قطر بن حمادبن وافدر روایت شنیده و عبدالله بن محمد بن علی از او حدیث شنیده است. (انساب سمعانی). با استفاده از علم حدیث، محدثان در تاریخ اسلام به تدریج قواعدی برای بررسی صحت روایت ها تدوین کردند. این افراد به عنوان نگهبانان سنت نبوی، همواره در تلاش بودند تا احادیث پیامبر اسلام و اهل بیت را با دقت تمام از تحریف های احتمالی محافظت کنند. وجود این محدثان باعث شد که منابع حدیثی معتبر همچون ’صحیح بخاری’ و ’صحیح مسلم’ به منابعی معتبر در دنیای اسلام تبدیل شوند.
لغت نامه دهخدا
(قَ تی ی)
شبه نسبت است به قبات. (سمعانی). رجوع به قبات شود
لغت نامه دهخدا
(قَ تی ی)
عبدالصمدبن ظفر بن قبات حلبی مکنی به ابونصر از محدثان و مردی صالح بوده و به سماع حدیث میل وافر داشته. سمعانی گوید: وی با ما از استادان حدیث شنیده و از بزرگانی چون ابوالمعالی محمد بن یحیی بن علی قرشی قاضی و ابوالحسین علی بن عبدالرحمان بن عیاض صوری و جز ایشان احادیث نوشته من او را به سال 439 هجری قمری ترک کردم و در این سال او در قید حیات بود. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قِ بی ی)
نسبت است به قباب. رجوع به قباب شود
لغت نامه دهخدا
(قَ حا)
جمع واژۀ قبیح. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قراچی
تصویر قراچی
ترکی ک کولی لوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباچای
تصویر قباچای
قباچه
فرهنگ لغت هوشیار
قبای کوچک جامه کوچک برای اطفال، نوعی کلاه که برای دفع سرما بر سر گذارند کلاه زمستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبانی
تصویر قبانی
پارسی تازی گشته کپانی ترازو دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباوی
تصویر قباوی
منسوب به قبا از مردم قبا اهل قبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبایی
تصویر قبایی
منسوب به قبا از مردم قبا قباوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابچی
تصویر قابچی
بنگرید به قاپوچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبای
تصویر قبای
قبا
فرهنگ لغت هوشیار