معنی قاپاق - جستجوی لغت در جدول جو

قاپاق

لغت نامه دهخدا

خرید و فروش کالاهایی که معاملۀ آن ها در انحصار دولت یا ممنوع است، وارد کردن یا صادر کردن کالاهایی که ورود و صدور آن ها ممنوع است، ویژگی کالایی که معاملۀ آن ممنوع باشد

فرهنگ فارسی عمید

قالپاق

صفحۀ فلزی گرد که در چرخ اتومبیل بر روی پیچ و مهره های چرخ نصب می کنند، کلاه پوستی

فرهنگ فارسی عمید

قلپاق

قالپاق، صفحۀ فلزی گرد که در چرخ اتومبیل بر روی پیچ و مهره های چرخ نصب می کنند، کلاه پوستی

فرهنگ فارسی عمید

قاپوق

دار اعدام، چوبی بلند که در وسط میدان برپا می کردند و بر سر آن حلقه یا چیز دیگر می گذاشتند تا سواران در حین تاختن آن را با تیر بزنند، قبق، قباق

فرهنگ فارسی عمید

قلپاق

(قَ)

کلاه را گویند، در توران میدوزند به پارچۀ سپید چکن می نمایند یا بریشم رنگ رنگ دراز و نوکدار می شود. (آنندراج). قلپاق = قلپق، کلاهک یا شب کلاه استوانه ای شکل و یا نوک تیزی است که انواع و اقسامی دارد. (دزی ج 2 ص 392) :
مرا محبت قلپاق دوز ماهی هست
از این نمد من درویش را کلاهی هست
برای زیب فراویزدوز قلپاقش
سواد دیدۀ من اطلس سیاهی هست.
سیفی (از بهار عجم و آنندراج).
و رجوع به قالپاق شود

لغت نامه دهخدا

قالپاق

کلاه ترکان از پوست که پشم آن بازکرده نباشند

لغت نامه دهخدا

قاپان

قپان کپان:
یکی دیبا فروریزد ز رزمه
یکی دینار برسنجد بقاپان
عنصری
رجوع به قپان شود

لغت نامه دهخدا

قاپوق

قشر، رجوع به قابوق شود

لغت نامه دهخدا

قاچاق

برده، ربوده، (فرهنگ نظام)، آنچه ورود آن به کشور و یا معاملۀ آن از طرف دولت ممنوع است،
- متاع قاچاق، متاع ممنوع الورود یا ممنوع المعامله

لغت نامه دهخدا

قاپق

(پُ)

قپق. (ناظم الاطباء). قپق. دار کدو. برجاس. رجوع به قپق شود

لغت نامه دهخدا

قلپاق

ترکی در ترکی به کلاهی گفته می شود که پشم آن باز نشده باشد: وستول (گویش گیلکی) خودک در خودرو قالپاق بنگرید به قالپاق کلاهی دراز و نوکدار که در ترکستان با پارچه سپید چکن دوزی می کردند و یا با ابریشم رنگارنگ می ساختند

فرهنگ لغت هوشیار

قالپاق

ترکی در ترکی به کلاهی گفته می شود که پشم آن باز نشده باشد: وستول (گویش گیلکی) خودک در خودرو کلاه ترکان از پوست که پشم آن را باز نکرده باشند، کاسه ایست فلزی که معمولا از ورشو است و آن را در وسط چرخ اتومبیل روی مهره های وصل کننده چرخ ببدنه ماشین نصب کنند. یا دور قالپاق. نواریست معمولا از ورشو یا پلاستیک در حاشیه خارجی قالپاق نصب کنند

فرهنگ لغت هوشیار

قاپان

ترازویی که یک پله دارد و بجای پله دیگر سنگ را از شاهین آن آویزند قسطاس

فرهنگ لغت هوشیار

قاپوق

ترکی پوست پوسته دار آماج چوبی بلند که در میدان بر افرازند و بالای آن انگله ای زرین بیاویزند و سوار آن را نشانه گیرند و هر کس که تیز از انگله گذراند انگله از او باشد

فرهنگ لغت هوشیار

قاچاق

آنچه که در ورود آن به کشور و یا معامله آن از طرف دولت ممنوع است، ممنوع المعامله، کار پنهانی

فرهنگ لغت هوشیار

قاپق

ترکی دار کدو دارکدو برجاس قپق

فرهنگ لغت هوشیار

قپاق

دار آماج چوبی بلند که در میدان بر افرازند و بالای آن انگله ای زرین بیاویزند و سوار آن را نشانه گیرند و هر کس که تیز از انگله گذراند انگله از او باشد ترکی قباق بنگرید به قباق چوبی بلند و عظیم که در میان میدانها نصب کنند و بر فراز - آن حلقه ای از طلا یا نقره وضع نمایند و سواران از یک جانب میدان اسب دوانیده بپای قباق که رسند همچنان که اسب در دویدن است تیر در کمان نهاده حواله حلقه کنند و هر کس که آن حلقه را بهتر زند حلقه از آن او باشد

فرهنگ لغت هوشیار

قالپاق

کاسه ای فلزی که در وسط چرخ اتومبیل روی مهره ها وصل می شود، کلاه ترکان از پوست که پشم آن را باز نکرده باشند

فرهنگ فارسی معین

قاچاق

خرید و فروش اجناس به طور غیرقانونی

فرهنگ فارسی معین

قاچاق

غیرقانونی، غیرمجاز، کالای ممنوع

فرهنگ واژه مترادف متضاد

معنی قاپاق - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما