بانگ کلاغ، صدای کلاغ، قارقار قیر، مادۀ غلیظ و سیاه رنگی که از نفت گرفته می شود، زفت کنایه از سیاه، برای مثال در غم آزت چو قیر سر شده چون شیر / وآن دل چون تازه شیر نوشده چون قار (ناصرخسرو۱ - ۲۵۱) برف، برای مثال چشم این دائم سفید از اشک حسرت همچو قار / روی او دائم سیه از آه محنت همچو قیر (انوری - ۲۴۵)، سفید قارّ و قور: صدای شکم، کنایه از سر و صدا، هیاهو
بانگ کلاغ، صدای کلاغ، قارقار قیر، مادۀ غلیظ و سیاه رنگی که از نفت گرفته می شود، زفت کنایه از سیاه، برای مِثال در غم آزت چو قیر سر شده چون شیر / وآن دل چون تازه شیر نوشده چون قار (ناصرخسرو۱ - ۲۵۱) برف، برای مِثال چشم این دائم سفید از اشک حسرت همچو قار / روی او دائم سیه از آه محنت همچو قیر (انوری - ۲۴۵)، سفید قارّ و قور: صدای شکم، کنایه از سر و صدا، هیاهو
تکثیر و تولید نوشته به تعداد زیاد، نقش کردن تصویر یا نوشته برروی کاغذ یا پارچه، تولید و انتقال فیلم بر روی کاغذ عکاسی، تمامی نسخه های یک کتاب که در یک زمان منتشر می شود مثلاً چاپ دوم کتاب
تکثیر و تولید نوشته به تعداد زیاد، نقش کردن تصویر یا نوشته برروی کاغذ یا پارچه، تولید و انتقال فیلم بر روی کاغذ عکاسی، تمامی نسخه های یک کتاب که در یک زمان منتشر می شود مثلاً چاپ دوم کتاب
گفتگو، گفتار، سر و صدا و هیاهو قال و قیل: گفتگوی مردم، گفتگوی درهم و برهم، برای مثال از قال و قیل مدرسه حالی دلم گرفت / یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم (حافظ - ۷۰۲) قال و مقال: قال مقال، گفتگو، هیاهو
گفتگو، گفتار، سر و صدا و هیاهو قال و قیل: گفتگوی مردم، گفتگوی درهم و برهم، برای مِثال از قال و قیل مدرسه حالی دلم گرفت / یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم (حافظ - ۷۰۲) قال و مقال: قال مقال، گفتگو، هیاهو
سخت ابرو، ابر در زیست شناسی قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است، بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، کلا، کلائو
سخت ابرو، ابر در زیست شناسی قورباغه، وَزَغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دُم دراز و آبشش است، بَزَغ، غورباغه، وُک، غوک، بَک، پَک، چَغز، جَغز، غَنجموش، مَگَل، ضِفدِع، کَلا، کَلائو
یک قسمت بریده شده از خربزه، هندوانه یا میوۀ دیگر، برآمدگی جلوی زین اسب، کوهۀ زین، شکاف، ترک، تراک، قاش، تکه، پاره، چند عدد از چیزی قاچ قاچ: پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه
یک قسمت بریده شده از خربزه، هندوانه یا میوۀ دیگر، برآمدگی جلوی زین اسب، کوهۀ زین، شکاف، ترک، تراک، قاش، تکه، پاره، چند عدد از چیزی قاچ قاچ: پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه
نام حرف «ق»، پنجاهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۵ آیه، باسقات در افسانه ها کوهی که می پنداشتند سیمرغ بر فراز آن آشیانه داشته، برای مثال گاه خورشید و گهی دریا شوی / گاه کوه قاف و گه عنقا شوی (مولوی - ۱۹۶)، چنان پهن خوان کرم گسترد / که سیمرغ در قاف روزی خورد (سعدی۱ - ۳۴) قاف تا قاف: کنایه از سرتاسر جهان، کران تا کران
نام حرف «ق»، پنجاهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۵ آیه، باسقات در افسانه ها کوهی که می پنداشتند سیمرغ بر فراز آن آشیانه داشته، برای مِثال گاه خورشید و گهی دریا شوی / گاه کوه قاف و گه عنقا شوی (مولوی - ۱۹۶)، چنان پهن خوان کَرَم گسترد / که سیمرغ در قاف روزی خورد (سعدی۱ - ۳۴) قاف تا قاف: کنایه از سرتاسر جهان، کران تا کران
ترکی ترک شکاف، برشه بیاره شترک (گویش تهرانی) لاهوره پلک (گویش گیلکی) کرچ کرج پاره ای از خربزه و مانند آن، نوعی تیر. یا قاج شش پر. تیری که صورت قاش دارد
ترکی ترک شکاف، برشه بیاره شترک (گویش تهرانی) لاهوره پلک (گویش گیلکی) کرچ کرج پاره ای از خربزه و مانند آن، نوعی تیر. یا قاج شش پر. تیری که صورت قاش دارد