جدول جو
جدول جو

معنی قاپ

قاپ
قاب، استخوانی کوچک در پاچه گوسفند که با آن نوعی قمار کنند
قاپ کسی را دزدیدن: آن کس را فریفتن
تصویری از قاپ
تصویر قاپ
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قاپ

قاپ

قاپ
ترکی بنگرید به قاب ترکی ترکی از پارسی کپیدن در خون جگر بسی تپیدم تا بوسه ای از لبش کپیدم (عنصری)
فرهنگ لغت هوشیار

قاپ

قاپ
قاب، استخوان اشتالنگ که برای قمار بکار برند، رجوع به قاب شود
لغت نامه دهخدا

چاپ

چاپ
طبع، عملی است که به واسطه آن میتوان از روی یک نوشته چند نسخه شبیه به آن تهیه کرد
فرهنگ لغت هوشیار

تاپ

تاپ
اسم صوت، صدای افتادن چیزی بر جائی، بلوز بدون آستین و دکولته زنانه
فرهنگ لغت هوشیار

قاس

قاس
سخت
ابرو، ابر
در زیست شناسی قورباغه، وَزَغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دُم دراز و آبشش است، بَزَغ، غورباغه، وُک، غوک، بَک، پَک، چَغز، جَغز، غَنجموش، مَگَل، ضِفدِع، کَلا، کَلائو
قاس
فرهنگ فارسی عمید