جدول جو
جدول جو

معنی قامحه - جستجوی لغت در جدول جو

قامحه(مِ حَ)
تأنیث قامح. ابل قامحه، شتران سربرآوردۀ بازمانده از آب خوردن. (ناظم الاطباء). رجوع به قامح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قادحه
تصویر قادحه
کرم دندان، کرم چوب خوره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمحه
تصویر قمحه
زعفران، گیاهی علفی، پایا و از خانوادۀ زنبق که گل های بنفش دارد، پرچم معطر و خشک شده و قرمز رنگ گل این گیاه که برای معطر و رنگ کردن غذاها به کار می رود و مصرف دارویی نیز دارد، جساد
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
گشادگی میان سرای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، قوح. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذِ کِ)
برخاستن: قام قوماً و قومهً و قامهً و قیاماً. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خنجر کلان گرجی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ لِ)
نام کوهی است در نجد. (معجم البلدان ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مِهْ)
شتر روندۀ در زمین، شتر سردر هوادارنده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). ج، قمّه . (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ حَ)
حبه قمح. (از اقرب الموارد) ، دوایی است که آن را قصب الزریره خوانند. (برهان) (آنندراج). رجوع به قصب الزریره شود، مهذب الاسماء قمحه را بمعنی آنچه با دهن پرکنند ای بتکن، آورد، و برهان بتکن را سرباز زدن و میل به طعام نکردن معنی کند و این دو با هم سازگار نیستند
لغت نامه دهخدا
(قُ حَ)
زعفران، سپیچه که بر شراب افتد، ورس. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قمحان شود، مقدار یک دهان از پست وجز آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). یک کف از داروها که در آب کنند و فرق آن با سفوف آن است که سفوف داروی بی آب و خشک باشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
شتر سربرآوردۀ بازمانده از آب خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: بعیر قامح، ناقه قامح، ابل قمح و قامحه. (منتهی الارب) ، شتر ناخوش دارنده آب را بهر علت که باشد، شتر سخت تشنه که از شدت آن سست باشد. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام موضعی است نزدیک مدینه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منزلی است میان راه مکه و مدینه که میان عثبانه و هبط العرج قرار دارد. (از نزهه القلوب ج 3 ص 170)
لغت نامه دهخدا
(مُ مِ حَ)
شترانی که از سرما و یا از بیماری آب نخورند و سر باز زنند از آب. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). شترانی که به آبشخور درآیند و از بیماری و یا سردی آب از آب خوردن خودداری کنند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ زَ دَ)
رمز است از لامحاله
لغت نامه دهخدا
(دِ حَ)
تأنیث قادح. رجوع به قادح شود
لغت نامه دهخدا
(طُ)
بر آبخور آمدن شتران و آب ناخوردن آن از بیماری و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). وارد شدن شتران بر آب و از سرما و یا از بیماری آب نخوردن. (ناظم الاطباء). بر آبشخور درآمدن شتران و آب نخوردن به علت بیماری یا سردی آب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
پارسی است غامه از گل های خاتمکاری ترکی دشنه گرجی، جمع قائم، پایا ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قادحه
تصویر قادحه
کرم چوب چوبخوار، کرم دندان مونث قادح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قامه
تصویر قامه
((مَ یا مِ))
یکی از اجزا و عناصر خاتم
فرهنگ فارسی معین