جدول جو
جدول جو

معنی قامت - جستجوی لغت در جدول جو

قامت
قد، بلندی تنۀ آدمی، اندام
اذان خفیف و کلماتی که در آغاز نماز می گویند، اقامه
قامت بستن (زدن، گفتن): به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن
قامت کردن: به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن، برای مثال بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت / در نماز آیند آن ها یی که قامت می کنند (اوحدی - ۲۰۹)
تصویری از قامت
تصویر قامت
فرهنگ فارسی عمید
قامت
(مَ)
دهی از دهستان برگشلو بخش حومه شهرستان ارومیه. در 10500گزی خاور ارومیه و 2500گزی جنوب شوسۀ کلمانخانه به ارومیه واقع است. جلگه و معتدل مالاریائی است. 200 تن سکنه دارد. آب آن از شهرچای و محصولات آن غلات، انگور، توتون، چغندر، حبوبات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
قامت
(مَ)
قامه. قد. (آنندراج) (ناظم الاطباء). اندام. (ناظم الاطباء). بالا. بالای مردم. (مهذب الاسماء). رعنا و موزون از صفات آن است: قامت موزون. قامت رعنا. شمع، الف، شجر، درخت، لوا، خط استوا، نرگس، از تشبیهات آن است. و با لفظ راست کردن، برافراختن، خم کردن استعمال میشود. (آنندراج) :
چون پست بودت قامت دانش
چون سروچه سود مر ترا بالا.
ناصرخسرو.
بفزای قامت خرد و فکرت
مفزای طول پیرهن و پهنا.
ناصرخسرو.
مرد مخوان هیچ و بتش خوان از آنک
چون بت با قامت و بی قیمت است.
ناصرخسرو.
کسی که با تو دلش چون الف نباشد راست
ز هیبت تو شود قامتش خمیده چو دال.
معزی.
قیمتم از قامتم افزونتر است
دورم از این دائره بیرون تر است.
نظامی.
کشیده قامتی چون نخل سیمین
دو زنگی بر سر نخلش رطب چین.
نظامی.
بر شاپور شد بی صبر و سامان
به قامت چون سهی سروی خرامان.
نظامی.
رخسار و قامتش بطریق مناسبت
ماه شب چهارده و خط استوا است.
کمال اسماعیل (از آنندراج).
اینکه تو داری قیامت است نه قامت
وین نه تبسم که معجز است و کرامت.
سعدی.
بس قامت خوش که زیر چادر باشد
چون باز کنی مادر مادر باشد.
سعدی (گلستان).
ای ماه سروقامت شکرانۀ سلامت
از حال زیردستان می پرس گاهگاهی.
سعدی.
فتنه ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
قامت است آن یا قیامت، عنبر است آن یا عبیر.
سعدی.
آمد آن شوخ به سیر چمن و نرگس مست
جلوۀ قامت او دید و سر افکند به پیش.
سعدی (از آنندراج).
به ناز اگر بخرامد درخت قامت تو
ز جای خود برود سرو اگرچه پابرجاست.
سلمان ساوجی (از آنندراج).
از آب و گل غرض شجر قامت تو بود
عالم نداد بهتر از این حاصل دگر.
ملا نظیری (از آنندراج).
پیشتر زانکه دهد خامه بدستش استاد
الف قامت او مشق قیامت میکرد.
صائب (از آنندراج).
نکرده بود تماشا هنوز قامت راست
که شد خرام تو سیلاب عقل و هوش مرا.
صائب.
بعزم رفتن از گلزار چون قامت برافرازد
گل از بیطاقتی چون خار آویزد بدامانش.
صائب (از آنندراج).
آویخته شقه از ملاحت
برماهچۀ لوای قامت.
واله هروی (از آنندراج).
بنای قامتم را نو گلی زیر و زبر دارد
که شمع قامتش پروا نه از تاب کمر دارد.
محسن تأثیر (از آنندراج).
، چرخ چاه مع آلات و تمام ساخت وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، قیم. (منتهی الارب). لیث آرد: چیزی است که به اندازۀ اندام یک مرد بر کنار چاه سازند و چرخ چاه را در آن قرار دهند و هر چیز که به همین اندازه از سطح زمین بالا آید آن را قامه گویند. جمع آن قیم است. ازهری در رد وی گوید: آنچه لیث درباره قامت گوید نادرست است و قامت نزد عرب چرخ چاه است که بوسیلۀ آن آب از چاه کشند. (معجم البلدان ج 7 ص 19) ، اقامه. (ناظم الاطباء). اذان خفیف که پس از اذان گویند. (السامی فی الاسامی) :
چه داری عزم چندین استقامت
که هم روزی برآید بانگ قامت.
ناصرخسرو.
آن مؤذن سرخ چشم سرمست
قامت بسر زبان برآورد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
قامت
قد، بالا، رعنا و موزون
تصویری از قامت
تصویر قامت
فرهنگ لغت هوشیار
قامت
اذان خفیف که پس از اذان گویند
تصویری از قامت
تصویر قامت
فرهنگ فارسی معین
قامت
((مَ))
قد، اندام، تنه آدمی، جمع قامات
تصویری از قامت
تصویر قامت
فرهنگ فارسی معین
قامت
اندام، بالا، تنه، قد، هیکل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قامت
قامةً
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به عربی
قامت
Stature
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
قامت
stature
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به فرانسوی
قامت
зріст
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به اوکراینی
قامت
উচ্চতা
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به بنگالی
قامت
estatura
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به پرتغالی
قامت
Statur
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به آلمانی
قامت
postura
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به لهستانی
قامت
قد
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به اردو
قامت
ความสูง
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به تایلندی
قامت
estatura
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
قامت
kimo
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به سواحیلی
قامت
boy
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
قامت
身長
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به ژاپنی
قامت
身高
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به چینی
قامت
рост
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به روسی
قامت
신장
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به کره ای
قامت
tinggi badan
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
قامت
कद
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به هندی
قامت
gestalte
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به هلندی
قامت
statura
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
قامت
קוֹמָה
تصویری از قامت
تصویر قامت
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقامت
تصویر اقامت
در جایی ماندن، اجازۀ کشور بیگانه برای ماندن در آن، برپا داشتن
اقامت نماز کردن: برپا داشتن نماز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقامت
تصویر سقامت
بیمار شدن، مریض شدن، بیماری
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
اصلش از گیلان است. گویند بسیارطویل القامه بود. سایر احوالش ضرور نیست. او راست:
بسیار اگر نظر به رخت میکنم مرنج
بسیار هم گذشته که رویت ندیده ام.
(آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 167)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقامت
تصویر اقامت
ایستادن، برپاداشتن اقامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقامت
تصویر اقامت
((اِ مَ))
جای گزیدن، زیستن، به جا آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقامت
تصویر اقامت
ماندن، ماندگاری
فرهنگ واژه فارسی سره