- قاغان
- خاقان بنگرید به خاقان
معنی قاغان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
چند باغ میوه که در کنار یکدیگر قرار دارند، نام روستایی در کردستان (نگارش کردی: باخان)
متفرق کردن پریشان ساختن (کله اش را با گلوله داغان کرد)، خرد کردن، یا درب و داغان کردن پریشان کردن، خردکردن
پراکنده، از هم پاشیده
داغان کردن: پراکنده ساختن چیزی
داغان کردن: پراکنده ساختن چیزی
قازغان، دیگ، پاتیل، غزغان، غازغان
ترازویی که یک پله دارد و بجای پله دیگر سنگ را از شاهین آن آویزند قسطاس
خاقان بنگرید به خاقان ترکی خاقان نبگرید به خاقان
دیگ بزرگ که در آن چیزی طبخ کنند پاتیل
دیگ بزرگ که در آن چیزی طبخ کنند پاتیل. قازعان بنگرید به قازغان
از هم پاشیده، متلاشی شده
دیگ، پاتیل، غزغان، قزغان، غازغان، برای مثال در حدیث دیگر این دل دان چنان / کآب جوشان زآتش اندر قازغان (مولوی - ۳۹۹)