جدول جو
جدول جو

معنی قازغان

قازغان
دیگ، پاتیل، غزغان، قزغان، غازغان، برای مثال در حدیث دیگر این دل دان چنان / کآب جوشان زآتش اندر قازغان (مولوی - ۳۹۹)
تصویری از قازغان
تصویر قازغان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با قازغان

قازغان

قازغان
دیگ مسین، (لطائف)، و در غرائب اللغات نوشته که قزغان به معنی ظرف آهنین است که در آن روغن انداخته چیزی بریان نمایند، آن را کراهی گویند، (آنندراج)، دیگ بزرگ را گویند که در آن چیزی پزند، گویند این لغت ترکی است، (برهان) :
در حدیث دیگران دل دان چنان
کآب جوشان ز آتش اندر قازغان،
(مثنوی از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، رجوع به قازقان شود
لغت نامه دهخدا

غازغان

غازغان
ترکی مغولی دیگ مسین دیگ بزرگ مسی مرجل. غاز کردن، پنبه دانه از پنبه بیرون کردن و پشم را زدن و مهیا ساختن از برای رشتن
فرهنگ لغت هوشیار

قازقان

قازقان
ترکی مغولی دیگ مسین ترکی پاتیل دیگ بزرگ دیگ مسین دیگ بزرگ که در آن چیزی طبخ کنند پاتیل
فرهنگ لغت هوشیار

قازقان

قازقان
قازغان. قزقان. قزغان. خاژغان. غزغن. قازگان، دیگ بزرگ که در آن چیزی طبخ کنند، پاتیل
قازقان
فرهنگ فارسی معین

خازغان

خازغان
دیگ و پاتیل و غیره، قِدر بزعم صاحب فرهنگ ضیاء این کلمه همان خاژغان، (فرهنگ ضیاء ص 748)، و صاحب فرهنگ شعوری آن را بمعنی قازغان گرفته است، (فرهنگ شعوری ج 1 ص 373)، رجوع به کلمه خاژغان شود
لغت نامه دهخدا