جدول جو
جدول جو

معنی قاعس - جستجوی لغت در جدول جو

قاعس(عِ)
نقیض حدب است. گود و فرورفته. ابن اعرابی گوید: اقعس کسی است که پشتش فرورفته و گردنش برگشته است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
قاعس(عِ)
جبال قبله. ابن سکیت گوید: قاعس و مناخ و منزل انقب، یؤدین بطرف ینبع در ساحل (بحر قلزم) است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاعه
تصویر قاعه
ساحت خانه، گشادگی و فضای خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاعد
تصویر قاعد
نشیننده، نشسته، زنی که از شوهر و فرزند بازمانده و بچه نیاورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قابس
تصویر قابس
آتش خواه، آتش خوار
فرهنگ فارسی عمید
(عِ)
الیهودی. از اخابث منافقین عهد نبی اکرم است. (امتاع الاسماع ص 179 و 497)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
پشت درشده و سینه بیرون آمده. (مهذب الاسماء). مرد برآمده سینه و درآمده پشت. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، قعس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، درهم کشیده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). از سختی سرما فراهم آمدن چیزی
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهات مرو نزدیک به ذرق علیا. (معجم البلدان ج 4 ص 5) (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
کبر است، (فهرست مخزن الادویه)، مصحف ’قرسیون’ است، (دزی ج 2 ص 326)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
سرمای سخت و فسرده. (منتهی الارب). سرمای سخت. (آنندراج). اصبح الیوم الماء قارساً، ای جامداً. (ناظم الاطباء) ، دیرینه از هرچیز. (منتهی الارب). قدیم و دیرینه از هر چیزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ لَ)
یاقوت گوید: شهری است در شمال افریقا و جنوب شرقی تونس در 300هزارگزی جنوب شهر تونس میان طرابلس و سفاقس و مهدیه، و تا طرابلس هشت منزل فاصله دارد. عرض جغرافیائی آن 35 درجه است. دارای آبهای جاری و باغها و نخلستانها و درختان توت، زیتون، پرتقال، لیمو، موز و نیشکر است و تجارت آن اهمیت دارد. رودخانه ای به همین نام از کنار آن میگذرد که آبی زلال و خنک دارد و باغهای قابس را مشروب مینماید. بکری گوید: شهری است زیبا دارای قلعه ای محکم و باغها و مسافرخانه ها و مسجد جامع و گرمابه های فراوان که گرداگرد آن را خندقی بزرگ احاطه کرده است. در موقع ضرورت آن را از آب انباشته سازند و در پناه آن خود را از تعدی و تجاوز دشمن نگهداری کنند. دارای سه دروازه است. و بیست هزار تن جمعیت دارد که بیشتر آنها عربند. ابن بطوطه گوید: این شهر در ساحل دریای روم واقع است
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نعت فاعلی از قبس. آتشخواه
لغت نامه دهخدا
(لِ)
آنکه طعام و یا شراب از شکم بدهان آوردخواه بیرون ریزد و یا باز فروبرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
بیماریی است که گوسفندان را از بسیارخواری پیدا گردد و بکشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آن درد که گوسفند را درحال بکشد. (مهذب الاسماء). و در تهذیب و تکمله آمده است که قعاس پیچیدگیی است که بر اثر باد در گردن پیدا آید و اختصاصی به گوسفند ندارد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ تُلْ عَ)
کوهی است از ذوالرقیبه. (از منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ عِ)
مرد شگرف بزرگ خلقت کلان جثه. ج، قناعس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ عِ)
جمع واژۀ قناعس بمعنی مرد شگرف بزرگ خلقت کلان جثه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
نعت است از تعس. (منتهی الارب). هلاک شونده. (اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، بر روی درافتنده. (اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، فرودآمده از منزلش. (قطر المحیط) ، دورشونده. (قطر المحیط). رجوع به تعس شود
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
سطبرگردن درشت و سخت پشت از هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَرْ رُ)
باز پس شدن از کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باز پس شدن از کاری و اقدام نکردن به آن. (از اقرب الموارد) ، دیری کردن، سپس ماندن. خویشتن را کشیدن از کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سر باز زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برطرف نشدن شب از درازی. (از اقرب الموارد) :تقاعس حتی قلت لیس بمنقض. (نابغه از اقرب الموارد) ، خود را همانند اقعس نمودن، پایداری و امتناع و سرفرود نیاوردن، بیرون دادن مرد سینۀ خود را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عِ)
آنکه از عهد و سوگند خود برمی گردد. (ناظم الاطباء). رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عِ)
پدرحیی است از تمیم و او را بدین جهت چنین لقبی دادند که وی از سوگندی که میان قوم او بود برگشت. (از منتهی الارب). حارث بن عمرو بن کعب بن سعد بن زید مناه را گویند. (امتاع الاسماع ص 509). و رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ عِ)
جمع واژۀ مقعنسس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به مقعنسس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناعس
تصویر ناعس
خوابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاعس
تصویر تاعس
هلاک شونده، دور شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاعس
تصویر تقاعس
سر باز زدن، کوژ نمایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاعف
تصویر قاعف
باران درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارس
تصویر قارس
آب فسرده یخ، زمهریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قادس
تصویر قادس
کشتی، گزیرکی است در اندلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاعد
تصویر قاعد
نشسته، جالس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاعب
تصویر قاعب
گرگ زوزه کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابس
تصویر قابس
آتشجوی، درخشان آتشخواره سوزنده درخشان: شهاب قابس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قالس
تصویر قالس
هراشنده (کسی که قی کند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاعد
تصویر قاعد
((عِ))
نشسته، کسی که از رفتن به جنگ خودداری کرده، زنی که دیگر حیض نشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقاعس
تصویر تقاعس
((تَ عُ))
از کاری سر باز زدن، عقب ماندن، به تأخیر افتادن، طفره رفتن
فرهنگ فارسی معین