- قاصل
- شمشیر بران، زبان گزنده
معنی قاصل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دستامد، ساخته، دستاورد، سازه، دستاور
آدمکش، آدم کش
در خور، درخور
بدست آمده، تنیجه، بار، ثمر، میوه، محصول
ریشه دار شدن، اصیل بودن بن یافتن ریشه بند کردن
بازگردنده، بازگردنده از سفر
کسی که دیگری را بکشد، کشنده
کسی یا چیزی که به دیگری متصل شود، رسنده، در تصوف عارفی که از جهان و جهانیان منقطع گشته و به حقیقت رسیده است
کوتاه، نارسا، عاجز، قصور کننده، کوتاهی کننده
نتیجه، محصول کشاورزی، به دست آمده، خلاصه، القصه
حاصل جمع: در ریاضیات عددی که از جمع کردن دو یا چند عدد به دست می آید
حاصل شدن: به دست آمدن
حاصل گشتن: به دست آمدن، حاصل شدن
حاصل ضرب: در ریاضیات عدد یا نتیجه ای که از عمل ضرب کردن عددی در عدد دیگر به دست می آید
حاصل کردن: به دست آوردن، فراهم آوردن
حاصل گرداندن: به دست آوردن، فراهم آوردن، حاصل کردن
حاصل مصدر: در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که نشانۀ مصدری ندارد، به «ی» ختم می شود و معنی مصدر را می رساند مانند بدی، نیکی، دیوانگی
حاصل جمع: در ریاضیات عددی که از جمع کردن دو یا چند عدد به دست می آید
حاصل شدن: به دست آمدن
حاصل گشتن: به دست آمدن، حاصل شدن
حاصل ضرب: در ریاضیات عدد یا نتیجه ای که از عمل ضرب کردن عددی در عدد دیگر به دست می آید
حاصل کردن: به دست آوردن، فراهم آوردن
حاصل گرداندن: به دست آوردن، فراهم آوردن، حاصل کردن
حاصل مصدر: در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که نشانۀ مصدری ندارد، به «ی» ختم می شود و معنی مصدر را می رساند مانند بدی، نیکی، دیوانگی
جداکنندۀ دو چیز از هم مثلاً خط فاصل، فاصله، قاطع
با اصل شدن، ریشه دار شدن، اصیل بودن، دارای اصل و تبار بودن
ش کننده، باد شدید و تند که درختان را بشکند، رعد سخت و غرنده
جدا کننده حق از باطل، قاطع
خشک
کسی که انسان یا حیوان را بکشد و جانداری را بی جان نماید، قتل کننده، آدمکش، خونخوار
باز گردنده از سفر، خشک پوست، مرد خشک دست
دور شونده، بنهایت رسنده
پیش آمد کشنده
شکننده، رعد سخت غرنده
تقصیر کننده، مقصر، کوتاهی کننده
آهنگ کننده، قصد کننده
نی نواز، گوشتفروش
پذیرا، قبول کننده، مستعد، قبول، پذیرا
آبفشان، سایه کم
سخنگو
گوینده سخن سخنگو، گوینده شعر، اقرار کننده بخطای خود، معتقد بچیزی: قایل بتعدد آلهه قایل بخلا، جمع قایلین (قائلین)
شیر از جانوران، شمشیربران
کوته اندام لاتینی تازی گشته بنگرید به کنسول
جمع قاصل، شمشیر های بران
رسنده، پیوند دهنده، پیوسته شونده
((ص))
فرهنگ فارسی معین
به دست آمده، نتیجه، ثمره، نفع سود، مالیات، خراج، باقی مانده، ضرب نتیجه ای که از عمل ضرب کردن عددی در عدد دیگر به دست آید، مصدر کلماتی که دال بر معنی مصدر باشند ولی از فعل مشتق نباشند. مانند، نیکی