جدول جو
جدول جو

معنی قاصرس - جستجوی لغت در جدول جو

قاصرس
(صِ)
حصن قاصرس، شهری نزدیک ترجاله به اسپانیا
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاصره
تصویر قاصره
قاصر، کوتاه، نارسا، عاجز، قصور کننده، کوتاهی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاصر
تصویر قاصر
کوتاه، نارسا، عاجز، قصور کننده، کوتاهی کننده
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
شربین است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(صِرَ)
مؤنث قاصر. کوتاه. رجوع به قاصر شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
شهری است در سرزمین روم. (معجم البلدان ج 7 ص 13)
لغت نامه دهخدا
کبر است، (فهرست مخزن الادویه)، مصحف ’قرسیون’ است، (دزی ج 2 ص 326)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
سرمای سخت و فسرده. (منتهی الارب). سرمای سخت. (آنندراج). اصبح الیوم الماء قارساً، ای جامداً. (ناظم الاطباء) ، دیرینه از هرچیز. (منتهی الارب). قدیم و دیرینه از هر چیزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مونث قاصر و پاک چشم: زن مونث قاصر، زنی که جز شوهر خود بدیگری چشم ندارد، جمع قاسرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارس
تصویر قارس
آب فسرده یخ، زمهریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاصر
تصویر قاصر
تقصیر کننده، مقصر، کوتاهی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاصره
تصویر قاصره
((ص رَ یا رِ))
مؤنث قاصر. زنی که جز شوهر خود به دیگری چشم ندارد، جمع قاصرات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاصر
تصویر قاصر
((ص))
کوتاهی کننده
فرهنگ فارسی معین
ضعیف، عاجز، ناتوان، کوتاه، نارسا
متضاد: قادر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
محکم، سفت قرص
فرهنگ گویش مازندرانی