- قاسم (پسرانه)
- بخش کننده، مقسم، نام پسر پیامبر (ص)، به صورت پسوند و پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدیدمی سازد مانند محمد قاسم، قاسمعلی
معنی قاسم - جستجوی لغت در جدول جو
- قاسم
- قسمت کننده، بخش کننده
- قاسم
- بخش کننده، قسمت کننده، توزیع کننده
- قاسم ((س))
- بخش کننده، قسمت کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع قسم، بهره ها، نصیبها
هم سوگند شدن
بخش کننده، جمع مقسم، بخشگاهان جمع مقسم
با هم بخش کردن، با هم قسم خوردن
پنهان
کسی که لبخند زند
احتمالا
آب روان، رویه ساز (رویه سطح)
شیز آپنوس (آبنوس) از درختان
ماه
فرجام نگر
سخت دل، سنگدل، بی رحم
بازگردنده از حق، جابر، ستمکار
کسی که دیگری را به زور به کاری وادارد
آینده، مسافری که از سفر برگردد، پیشرو
تبسم کننده، لبخند زننده،، آنکه لبخند می زند
بسیار قسمت کننده، بسیار بخش کننده، بسیار بهره دهنده
جانوری گوشت خوار شبیه سمور و به اندازۀ گربه، با پاهای کوتاه، دم دراز و پوست نرم زرد یا قهوه ای که زیر گردن و شکمش مایل به سفید است و از پوست آن آستر لباس و دستکش درست می کنند
دشواری رساننده بر عیال
سیاه سیر
بخشنده
سیاهگون
پارسی تازی گشته کاکم دله آس از جانوران از آن روی که کاکم سپید است روز را نیز (قاقم) گفته اند. پستانداریست گوشتخوار از تیره راسو که در اروپا و آسیای غربی از جمله ایران می زید. قدش از نوک پوزه تا انتهای دم در حدود 35 سانتیمتر است. رنگ موهای پشتش خرمایی روشن و زیر شکمش زرد روشن است ولی در زمستان غالبا رنگ موهایش بسفیدی می گراید. حیوانی است بسیار شجاع و درنده به پرندگان و نیز بخرگوش و موش حمله می کند و خون آنها را می مکد و همچنین از ماهی ها تغذیه می کند و از مارها و خرچنگها نیز نمی گذرد. اگر چه این حیوان از لحاظ آنکه آفت پرندگان مفید و خرگوش و ماهیهاست مضر است ولی از آن جهت که باقسام موشهای خانگی یا صحرایی و مارها حمله می کند و آنها را از بین می برد جانور مفیدی است. قاقم را جهت استفاده از پوستش شکار می کنند و پوستش دارای ارزش قابل توجهی است. در تمام دوران زندگی سر تا سر دمش همیشه سیاه باقی می ماند در حالی که رنگ موهای دیگر قسمتهای بدنش تغییر رنگ می دهد. این جانور را برای آنکه پوستش صدمه نبیند غالبا باتله یا طعمه سمی شکار می کنند، پوست قاقم که سفید و بغایت گرم است و بزرگان پوشند. یا قاقم انگشت نما. قاقمی که موی دراز بقدرانگشت دست دارد، پوست قاقمی که به همراه دم - که بصورت انگشت است - باشد و دم داشتن دلیل اصالت آن است، قاقم از جنس منتخب، بهترین پوست قاقم (چه هر چیز بهتر را با انگشت نمایند، روز یوم مقابل قندز شب
سخت و سیاهدل، سنگدل
جابر، ستمکار، بیدادگر، ظالم
بزور وادارنده بر کاری
درشتباف ستبر جامه، سخت کشن: نیزه
باز گردنده، سال آینده، پیشرو آینده، مسافری که از سفر باز آید، پیشرو، جمع قدم و قدام
پیش آمد کشنده
ایستاده، برخاسته، برپا