جدول جو
جدول جو

معنی قاسانی - جستجوی لغت در جدول جو

قاسانی
نسبت است به قاسان، معرب کاشان، رجوع به کاشانی شود
لغت نامه دهخدا
قاسانی
پارسی تازی گشته کاشانی منسوب به قاسان (کاشان) کاشانی. پارسی تازی گشته کاشانی کاشی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارانی
تصویر بارانی
مربوط به باران مثلاً روز بارانی، کنایه از دارای اشک مثلاً چشم بارانی، دارای باران، لباسی که آب در آن نفوذ نمی کند و هنگام باریدن برف و باران بر تن می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسانید
تصویر اسانید
اسنادها، نسبت دادن ها، منسوب کردن ها، جمع واژۀ اسناد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساسانی
تصویر ساسانی
مربوط به ساسانیان مثلاً سکه های ساسانی، از نوادگان ساسان مثلاً خاندان ساسانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خراسانی
تصویر خراسانی
مربوط به خراسان مثلاً موسیقی خراسانی، از مردم خراسان، در علوم ادبی در ادبیات فارسی، سبکی که دارای ویژگی هایی چون سادگی الفاظ، روانی عبارات، خالی بودن مضامین از تخیلات دورازذهن و مقید نبودن به صنایع بدیعی است مانند اشعار رودکی، عنصری، فرخی و منوچهری، سبک ترکستانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باستانی
تصویر باستانی
قدیمی، دیرینه، تاریخی
فرهنگ فارسی عمید
قنه است و آن را بارزد نامند، (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(نی ی)
نسبت است به قاشان و آن دهی است از دهات هرات و آن را باشان نیز گویند. (روضات چ 1 ص 54) ، نسبت است به قاشان و آن معرب کاشان، شهری است معروف نزدیک قم. (الانساب سمعانی). رجوع به کاشان شود
لغت نامه دهخدا
قاشان، یاقوت گوید خازنی آرد: قاسان ناحیه ای است به اصفهان و منسوب بدان قاسانی است، (از معجم البلدان)، رجوع به تاج العروس و منتهی الارب (ق ش ن) شود
لغت نامه دهخدا
نام شهری به ماوراءالنهر بدانسوی سیحون و آن را کاسان نیز گویند و این شهر یکی از محاسن گیتی بود و با استیلای ترک ویران گشت
لغت نامه دهخدا
ابوالقاسم الحسین بن الحسن از رجال قرن چهارم هجری، وی قصیدۀ نونیۀ هزلیه ای در وصف مهمانی که در قریۀ حمرایای حران برای اهل قریه برپا بوده سروده است، (معجم المطبوعات ج 2)
لغت نامه دهخدا
احمد بن موسی بن عیسی فراز قاضی، وی در شهر کاشان به شغل قضاء منصوب شد، از ابراهیم حسن همدانی روایت کند و ابوبکر محمد بن ابراهیم بن مقری از وی روایت دارد، (الانساب سمعانی)
فضل اﷲ بن علی علوی حسین قاشانی، از علماء است، من در سفرم به کاشان واصفهان محضر او را درک کردم و از وی روایاتی نوشتم و بخشی از اشعار او را اخذ کردم، (الانساب سمعانی)
ابراهیم بن عبداﷲ، مکنی به ابواسحاق منسوب به کاشان قم، وی از ابی مصعب احمد بن ابی بکر نهری روایت دارد و از او محمد بن ابراهیم، (الانساب سمعانی)
جعفر بن محمد بن محمد رازی، مکنی به ابومحمد، از دانشمندان است، ابوسهل هارون بن احمد استرابادی از وی روایت کند، (الانساب سمعانی)
علی بن زید قاشانی، از قدماست، ابن ماکولا گوید: وی یکی از فضلاء مشهور است، (الانساب سمعانی)
عبدالرحمن بن حسن ملقب به قاشانی، از محدثان است، (ریحانه الادب ج 3 ص 261)
علی بن ابی سعید، ملقب به قاشانی، از محدثان است، (ریحانه الادب ج 3 ص 261)
عبداﷲ بن حسین، ملقب به قاشانی، از محدثان است، (ریحانه الادب ج 3 ص 261)
اسعد بن حمید، ملقب به قاشانی از محدثان است، (ریحانه الادب ج 3 ص 261)
علی بن محمد، ملقب به قاشانی، از محدثان است، (ریحانه الادب ج 3 ص 261)
لغت نامه دهخدا
کاشی. آجر کاشی: و کان نزولی باصفهان فی زاویه تنسب للشیخ علی بن سهل تلمیذ الجنید و بها حمام عجیب مفروش بالرخام و حیطانه بالقاشانی. (ابن بطوطه). حیطانها (حیطان المدارس و الخوانق و الزوایا بالنجف بالقاشانی و هو شبه الزلیج عندنا لکن لونه اشرق و نقشه احسن. (ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا
(نی ی)
نسبت است به قاران. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
فرح بن سهیل بن فرح، از اهل مصر، وی از عبداﷲ بن وهب روایت کند، در محرم سال 238 هجری قمری وفات یافت، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
شیخ، محمد سعید بن شیخ محمد بابصیل مفتی شافعیه به مکه، او راست: 1- رساله فی اذکار الحج المأثوره و آداب السفرو الزیاره، در مکه بسال 1310- 1323 هجری قمری چاپ سنگی شده است، 2- رساله فی البعث و النشور فی أحوال الموتی و القبور، ضمن مجموعه ای در مطبعۀ شرف بسال 1298 هجری قمری چاپ شده است، 3- رسالتان: الاولی، فیما یتعلق بالاعضاء السبعه، دوم، فی التحذیر من عقوق الوالدین ... رجوع به اسعاد الرفیق در ترجمه بابصیل، در مادۀ ذیل شود، 4- القول المجدی فی الرد علی عبداﷲ بن عبدالرحمن السندی، در باتاویا بسال 1309 هجری قمری چاپ سنگی شده است، (معجم المطبوعات ج 1 ستون 505)،
مشرق را نیز گویند، (برهان)، ظاهراً بمعنی مغرب آمده است، فرقه، (معجم البلدان) (مرآت البلدان)
شهاب الدین، از علماء است، از اوست: حق المعرفه فی حسن الادراک فی وجوب الفطر والامساک، این کتاب در قازان به سال 1291 هجری قمری چاپ شده است، (معجم المطبوعات ستون 1480)
لغت نامه دهخدا
پهلوی ساسانی زبان دورۀ ساسانیان، پهلوی جنوبی و جنوب غربی، پارسیک، زبان ساسانی، لهجۀ متأخر از زبان پهلوی که در دورۀ حکومت ساسانیان در ایران متداول بوده و این در مقابل پهلوی اشکانی است که لهجۀ مقدم بر آن بوده است، رجوع به پهلوی (زبان و خط ...) در این لغت نامه شود،
- کتیبۀ ساسانی، کتیبه بزبان پهلوی ساسانی، سنگ نبشتۀ بازمانده از دورۀساسانی
منسوب به ساسان نیای اردشیر و جد سلسلۀ شاهنشاهی ساسانی: دولت ساسانی، سلسلۀ ساسانی، خاندان ساسانیان، سلاطین ساسانی، ساسانیه، آل ساسان، آل اردشیر، بنو ساسان، اکاسره، رجوع به ساسان و ساسانیان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاقانی
تصویر خاقانی
منسوب به خاقان سلطانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابانی
تصویر تابانی
درخشانی تلا لو، لغزندگی نسویی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به داستان. قصه یی روایی اساطیری، مقابل تاریخی: جمشید پادشاهیست داستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراسانی
تصویر خراسانی
منسوب به خراسان از مردم خراسان اهل خراسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
آدمی مردمیک منسوب به انسان: عالم انسانی
فرهنگ لغت هوشیار
لباسی که آب در آن نفوذ نکند و هنگام باریدن برف و باران آنرا بر تن می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
قدیمی کهن. یا آثار باستانی. آثار و ابنیه قدیمی و تاریخی اشیا عتیقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسانید
تصویر اسانید
تزده ها نورده ها یافته ها، جمع اسناد جمع در جمع سند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاسنی
تصویر قاسنی
بارزد قنه
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کاشانی، کاشی آگور کاشی منسوب به قاشان (کاشان) از مردم کاشان کاشانی، کاشی آجر کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساسانی
تصویر ساسانی
منسوب به ساسان از خانواده ساسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسانید
تصویر اسانید
جمع اسناد، در علم نحو عبارتست از ایتاع و نسبت تامه بین دو کلمه، مانند نسبت خبر به مبتداء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
مربوط به باران، تن پوشی که آب در آن نفوذ نکند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باستانی
تصویر باستانی
قدیمی، کهنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
منسوب به داستان، قصه یی، روایی، اساطیری، مقابل تاریخی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناسانی
تصویر ناسانی
تفاوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
Human
دیکشنری فارسی به انگلیسی