- قارچماق
چوبدستی
معنی قارچماق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خرید و فروش کالاهایی که معاملۀ آن ها در انحصار دولت یا ممنوع است، وارد کردن یا صادر کردن کالاهایی که ورود و صدور آن ها ممنوع است، ویژگی کالایی که معاملۀ آن ممنوع باشد
برده، ربوده، (فرهنگ نظام)، آنچه ورود آن به کشور و یا معاملۀ آن از طرف دولت ممنوع است،
- متاع قاچاق، متاع ممنوع الورود یا ممنوع المعامله
- متاع قاچاق، متاع ممنوع الورود یا ممنوع المعامله
(قُ اَ مَ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه، سکنۀ آن 310 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
(قُ چُ)
لغت نامه دهخدا
مرد شهوت پرست و اوباش. (آنندراج از سفرنامۀ شاه ایران). این کلمه مرکب از قل به معنی بازو و چماق است و به کسی گفته میشود که دارای بازوانی قوی و نیرومند باشد
دهی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر، در 62هزارگزی خاور سرباز و کنار راه مالرو سرباز به زابلی واقع و موقعیت جغرافیائی آن کوهستانی و هوای آن گرمسیری و مالاریائی است، 75 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه و محصولات آن غلات و خرما و ذرت و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد و ساکنین ازطائفۀ سرباز هستند، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ترکی چنگل نشپیل ترکی ک نشبیل شست ماهیگیرباشد ای ماهی سیمین وبه مه برزده نشبیل دیری است به باغ اندربرزرین قندیل
آنچه که در ورود آن به کشور و یا معامله آن از طرف دولت ممنوع است، ممنوع المعامله، کار پنهانی
ترکی الش (گویش گیلکی) زورگو، زنباره، گردن کلفت گردن کلفتی زورگویی پرزور قوی نیرومند، زورگو
پرزور، زورمند، قلدر، قوی، گردن کلفت، زورگو
متضاد: ضعیف، نحیف
متضاد: ضعیف، نحیف
غیرقانونی، غیرمجاز، کالای ممنوع
قلاب ماهیگیری
کنایه از تنومند و قوی
خودسر بی قانون، قلچماق، زورمند
چاق و فربه