فرقه ای هستند از صوفیه، و آنان را ملامتیان یا حمدونیان نیز خوانند. این فرقه بر طریقت ابوصالح حمدون بن احمد بن عماره قصار هستند. (کشف المحجوب هجویری ص 228). رجوع به قصار (حمدون...) شود
فرقه ای هستند از صوفیه، و آنان را ملامتیان یا حمدونیان نیز خوانند. این فرقه بر طریقت ابوصالح حمدون بن احمد بن عماره قصار هستند. (کشف المحجوب هجویری ص 228). رجوع به قصار (حمدون...) شود
دهی است از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی و در 54هزارگزی شمال باختری خوی و سه هزارگزی باختر شوسۀ خوی به سیه چشمه و در دره واقع است. هوای آن سرد است 119 تن سکنه دارد. مذهب آنان شیعه و سنی و زبانشان ترکی و کردی است. آب آن از آقچال و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی و در 54هزارگزی شمال باختری خوی و سه هزارگزی باختر شوسۀ خوی به سیه چشمه و در دره واقع است. هوای آن سرد است 119 تن سکنه دارد. مذهب آنان شیعه و سنی و زبانشان ترکی و کردی است. آب آن از آقچال و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دروازۀ نارمیان نام یکی از دروازه های ده گانه تبریز بوده است، حمداﷲ مستوفی آرد: دور باروی تبریز شش هزار گام بوده است و ده دروازه دارد: ری وقلعه و سنجاران و ... نارمیان، (تاریخ گزیده ص 76)
دروازۀ نارمیان نام یکی از دروازه های ده گانه تبریز بوده است، حمداﷲ مستوفی آرد: دور باروی تبریز شش هزار گام بوده است و ده دروازه دارد: ری وقلعه و سنجاران و ... نارمیان، (تاریخ گزیده ص 76)
شهری به ایتالیا که در جنوب شرقی میلان واقع است و 13200 تن سکنه دارد، در این نقطه در سال 1515م، فرانسوای اول بر سویسیها غلبه کرد و همچنین در سال 1859 مارشال فرانسوی ’براگه دیلیه’ اتریشی ها را شکست داد، (از لاروس)
شهری به ایتالیا که در جنوب شرقی میلان واقع است و 13200 تن سکنه دارد، در این نقطه در سال 1515م، فرانسوای اول بر سویسیها غلبه کرد و همچنین در سال 1859 مارشال فرانسوی ’براگه دیلیه’ اتریشی ها را شکست داد، (از لاروس)
نام حکومت و دولتی است که بنیادگذار آن قاوردبن چغری بیک برادر الب ارسلان است. و پس از او حکومت به فرزندان وی رسید. این دولت یکصد و پنجاه سال ادامه یافت. (433- 583 هجری قمری). و بدست ملک دینار منقرض گردید. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 537)
نام حکومت و دولتی است که بنیادگذار آن قاوردبن چغری بیک برادر الب ارسلان است. و پس از او حکومت به فرزندان وی رسید. این دولت یکصد و پنجاه سال ادامه یافت. (433- 583 هجری قمری). و بدست ملک دینار منقرض گردید. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 537)
حاکم نشین ناحیۀ ’اردن’ بخش ’سدان’ در ساحل ’شیر’ مصب ’موز’، سکنه 2700 تن (تجمع 2400 تن)، کار خانه ریسندگی پشم دارد شهری از ایتالیا در ایالت ’تورن’ در ساحل رود ’پو’، سکنۀ 7000 تن، کار خانه ریسندگی ابریشم دارد
حاکم نشین ناحیۀ ’اردن’ بخش ’سدان’ در ساحل ’شیر’ مصب ’موز’، سکنه 2700 تن (تجمع 2400 تن)، کار خانه ریسندگی پشم دارد شهری از ایتالیا در ایالت ’تورن’ در ساحل رود ’پو’، سکنۀ 7000 تن، کار خانه ریسندگی ابریشم دارد
طایفۀ فارسیان که در حدود شاهرود و سنخاص متوقف میباشند و خط کردمحله شمال استراباد، قاتول، فندرسک، فارسیان، سنخاص و جنوب اسفراین محل سکونت آنهاست که در حدود شهرستانهای شاهرود و بجنورد امروزی است، رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 105 شود
طایفۀ فارسیان که در حدود شاهرود و سنخاص متوقف میباشند و خط کردمحله شمال استراباد، قاتول، فندرسک، فارسیان، سنخاص و جنوب اسفراین محل سکونت آنهاست که در حدود شهرستانهای شاهرود و بجنورد امروزی است، رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 105 شود
دهی از دهستان کوهستان بخش مینودشت شهرستان گرگان که در 24 هزارگزی خاور مینودشت واقع است، جایی کوهستانی، سردسیر و دارای 630 تن جمعیت است، آب آنجا از چشمه سار و محصول عمده آن غلات، ابریشم و لبنیات است، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچۀ ابریشمی و چادرشب است، مزرعۀ یکه قوز جزء این ده است، زیارتگاهی دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)، رابینو فارسیان را جزو دهات کوهسار استراباد نام برده است، رجوع به مازندران و استراباد ترجمه وحید مازندرانی ص 172 شود
دهی از دهستان کوهستان بخش مینودشت شهرستان گرگان که در 24 هزارگزی خاور مینودشت واقع است، جایی کوهستانی، سردسیر و دارای 630 تن جمعیت است، آب آنجا از چشمه سار و محصول عمده آن غلات، ابریشم و لبنیات است، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچۀ ابریشمی و چادرشب است، مزرعۀ یکه قوز جزء این ده است، زیارتگاهی دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)، رابینو فارسیان را جزو دهات کوهسار استراباد نام برده است، رجوع به مازندران و استراباد ترجمه وحید مازندرانی ص 172 شود
دهی است از دهستان خواجه. بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. در 44هزارگزی شمال فیروزآباد و ده هزارگزی باختر شوسه شیراز به فیروزآباد واقع و محلی است کوهستانی. معتدل مالاریائی. سکنۀ آن 389 تن است. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات، برنج و شغل اهالی آن زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان خواجه. بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. در 44هزارگزی شمال فیروزآباد و ده هزارگزی باختر شوسه شیراز به فیروزآباد واقع و محلی است کوهستانی. معتدل مالاریائی. سکنۀ آن 389 تن است. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات، برنج و شغل اهالی آن زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
جمع واژۀ حرانی منسوب به حران. شهرت مردم حران است. ابن الندیم گوید مأمون در آخر روزگار خویش قصد غزو روم کرد و چون به دیار مضر رسید مردمان او را پذیره شده دعا می گفتند. در میانه جماعتی از حرانیان بودند با قباهای بلند و موی دراز بر بالا زده مانند موی قره جد سنان بن ثابت. مأمون از دیدار آنان شگفتی نمود و گفت شمایان کدام فرقه از اهل ذمه اید؟ گفتند ما حرنانیانیم. پرسید ترسا؟ گفتند نی ! گفت از یهود؟ گفتند نی ! گفت پس مجوس ؟ گفتند نی ! پرسید آیا شما را کتابیست ؟ در پاسخ تمجمج کردند. گفت در این حال از زنادقه و بت پرستان اصحاب الرأس روزگار پدرم رشید باشید و خون شما رواست و در ذمۀ اسلام نیستید. گفتند ما جزیه گزارانیم. گفت جزیه اهل کتاب راست و شما را کتاب نیست. اکنون یکی از دو راه بگزینید، یا مسلمانی گیرید و یا به یکی از دینهای دیگر پیامبران که خدای تعالی در کتاب خود یاد کرده درآیید، وگرنه یک تن از شما را زنده نمانم. شما را تا بازگشت این سفر زمان است، اگر قبول اسلام کردید یا دینی از ادیان اهل کتاب پذیرفتید چون بازگردم در امان باشید، وگرنه بقتل شما فرمان کنم و بیختان براندازم. چون مأمون از آن منزل برداشت حرنانیان زی خویش بگردانیدند و موی باز کردند و پوشش قبا ترک گفتند و بسیاری ترسائی گرفتند و زنار پوشیدند و طائفه ای اسلام آوردند و شرذمه ای بر حال پیشین بایستادند پریشان و چاره اندیش، تا فقیهی از اهل حران گفت من چیزی برای نجات شما یافته ام تا بدان از مرگ رهائی یابید. حرانیان مالی عظیم که از زمان هارون تا آن روز در بیت المال خویش برای روزگار نوائب و حوادث گرد کرده بودند بدو بردند و او گفت: چون مأمون بازآید بدو بگوئید ما صابیانیم، چه این نام در کتاب خدای عزاسمه آمده است، شما این نام بخود گیرید تا از مرگ خلاص یابید. لکن مأمون از این سفر بازنگشت و به بذندون درگذشت. و نام صابی بر این قوم از آن روز ماند، چه تا آنگاه در حران و نواحی آن قومی بدین نام نبود. چون خبر وفات مأمون بشنودند بیشتر آنان که ترسائی گرفته بودند مرتد شدند و به حرنانیت بازگشتند و موی خویش دراز کردند، چنانکه از پیش بود. لکن مسلمانان قبا پوشیدن آنان را منع کردند، چه قبا لبس اصحاب سلطان بود. و آنان که مسلمانی پذیرفتند ارتداد نتوانستند آورد، چه حکم ارتداد از اسلام قتل است. از اینرو در زیر پردۀ نام اسلام دین خود نگاه میداشتند، و زنان حرنانیه می گرفتند و نرینه ها را مسلمان و مادینه ها را حرنانی می داشتند و روش مردم ترعوز و سلمسین دو قریۀ بزرگ نزدیک حران تا بیست سال این بود، تا آنکه دو فقیه مسلمان حرنان ابوزراره و ابوعروبه و سایر مشایخ اسلامی آنجا تزویج زنان حرنانی را منع کردند و گفتند چون اهل کتاب نیستند گرفتن آنان حرام باشد و هنوز تا بدین زمان (337 هجری قمری) بعض مردم آنجا حرنانی و برخی مانند بنوابلوط و بنوقیطران بر مذهب نصاری باشند. (فهرست ابن الندیم). خوارزمی گوید: کلدانیان آنانند که صابیان و حرانیان نامیده شوند، و بقایای ایشان در حران و عراق هستند و پیغمبر خود بوذاسپ را میدانند که در هند ظهور کرد، و برخی از ایشان میگویند که هرمس بوده است. اما بوذاسپ در روزگار شاه طهمورث بود و دبیری پارسی را او آوردو این قوم را در زمان مأمون صابئین نام نهادند. اما صابئیان حقیقی فرقه ای از نصاری و باقی مانده های سمنیان در هند و در چین هستند. (مفاتیح العلوم خوارزمی) (حاشیۀ مزدیسنا ص 56). حرانیان از قدیم الایام به ریاضیات و نجوم و بعد از آن به فلسفه توجه داشتند. فخر رازی مدعی بوده است که محمد زکریای رازی اعتقاد به قدماء خمسه (مکان، زمان، نفس، هیولی و خدا) را از حرانیان گرفته است، ولیکن حقیقت آن است که این اعتقاد پس از رازی در میان حرانیان راه یافت. (تاریخ علوم عقلی ج 1 ص 10 و 169). و رجوع به حرّان و صابئین شود
جَمعِ واژۀ حرانی منسوب به حران. شهرت مردم حران است. ابن الندیم گوید مأمون در آخر روزگار خویش قصد غزو روم کرد و چون به دیار مضر رسید مردمان او را پذیره شده دعا می گفتند. در میانه جماعتی از حرانیان بودند با قباهای بلند و موی دراز بر بالا زده مانند موی قره جد سنان بن ثابت. مأمون از دیدار آنان شگفتی نمود و گفت شمایان کدام فرقه از اهل ذمه اید؟ گفتند ما حرنانیانیم. پرسید ترسا؟ گفتند نی ! گفت از یهود؟ گفتند نی ! گفت پس مجوس ؟ گفتند نی ! پرسید آیا شما را کتابیست ؟ در پاسخ تمجمج کردند. گفت در این حال از زنادقه و بت پرستان اصحاب الرأس روزگار پدرم رشید باشید و خون شما رواست و در ذمۀ اسلام نیستید. گفتند ما جزیه گزارانیم. گفت جزیه اهل کتاب راست و شما را کتاب نیست. اکنون یکی از دو راه بگزینید، یا مسلمانی گیرید و یا به یکی از دینهای دیگر پیامبران که خدای تعالی در کتاب خود یاد کرده درآیید، وگرنه یک تن از شما را زنده نمانم. شما را تا بازگشت این سفر زمان است، اگر قبول اسلام کردید یا دینی از ادیان اهل کتاب پذیرفتید چون بازگردم در امان باشید، وگرنه بقتل شما فرمان کنم و بیختان براندازم. چون مأمون از آن منزل برداشت حرنانیان زی خویش بگردانیدند و موی باز کردند و پوشش قبا ترک گفتند و بسیاری ترسائی گرفتند و زنار پوشیدند و طائفه ای اسلام آوردند و شرذمه ای بر حال پیشین بایستادند پریشان و چاره اندیش، تا فقیهی از اهل حران گفت من چیزی برای نجات شما یافته ام تا بدان از مرگ رهائی یابید. حرانیان مالی عظیم که از زمان هارون تا آن روز در بیت المال خویش برای روزگار نوائب و حوادث گرد کرده بودند بدو بردند و او گفت: چون مأمون بازآید بدو بگوئید ما صابیانیم، چه این نام در کتاب خدای عزاسمه آمده است، شما این نام بخود گیرید تا از مرگ خلاص یابید. لکن مأمون از این سفر بازنگشت و به بذندون درگذشت. و نام صابی بر این قوم از آن روز ماند، چه تا آنگاه در حران و نواحی آن قومی بدین نام نبود. چون خبر وفات مأمون بشنودند بیشتر آنان که ترسائی گرفته بودند مرتد شدند و به حرنانیت بازگشتند و موی خویش دراز کردند، چنانکه از پیش بود. لکن مسلمانان قبا پوشیدن آنان را منع کردند، چه قبا لبس اصحاب سلطان بود. و آنان که مسلمانی پذیرفتند ارتداد نتوانستند آورد، چه حکم ارتداد از اسلام قتل است. از اینرو در زیر پردۀ نام اسلام دین خود نگاه میداشتند، و زنان حرنانیه می گرفتند و نرینه ها را مسلمان و مادینه ها را حرنانی می داشتند و روش مردم ترعوز و سلمسین دو قریۀ بزرگ نزدیک حران تا بیست سال این بود، تا آنکه دو فقیه مسلمان حرنان ابوزراره و ابوعروبه و سایر مشایخ اسلامی آنجا تزویج زنان حرنانی را منع کردند و گفتند چون اهل کتاب نیستند گرفتن آنان حرام باشد و هنوز تا بدین زمان (337 هجری قمری) بعض مردم آنجا حرنانی و برخی مانند بنوابلوط و بنوقیطران بر مذهب نصاری باشند. (فهرست ابن الندیم). خوارزمی گوید: کلدانیان آنانند که صابیان و حرانیان نامیده شوند، و بقایای ایشان در حران و عراق هستند و پیغمبر خود بوذاسپ را میدانند که در هند ظهور کرد، و برخی از ایشان میگویند که هرمس بوده است. اما بوذاسپ در روزگار شاه طهمورث بود و دبیری پارسی را او آوردو این قوم را در زمان مأمون صابئین نام نهادند. اما صابئیان حقیقی فرقه ای از نصاری و باقی مانده های سمنیان در هند و در چین هستند. (مفاتیح العلوم خوارزمی) (حاشیۀ مزدیسنا ص 56). حرانیان از قدیم الایام به ریاضیات و نجوم و بعد از آن به فلسفه توجه داشتند. فخر رازی مدعی بوده است که محمد زکریای رازی اعتقاد به قدماء خمسه (مکان، زمان، نفس، هیولی و خدا) را از حرانیان گرفته است، ولیکن حقیقت آن است که این اعتقاد پس از رازی در میان حرانیان راه یافت. (تاریخ علوم عقلی ج 1 ص 10 و 169). و رجوع به حَرّان و صابئین شود
دهی است از دهستان شهر خواست بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 8 هزارگزی شمال باختری ساری و 3/5 هزارگزی باختر شوسۀ ساری فرح آباد ناحیه ای است دشتی دارای آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریائی سکنۀ آن 80 تن و مذهبشان شیعه و زبانشان مازندرانی و فارسی است، آب آنجا از چشمه و محصولات آنجا برنج و غلات و پنبه و صیفی و ذرت میباشد شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالرو است بناهای آن قدیمی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)، رابینو این ده را بنام خارمیان در جزء فرح آباد ذیل دهات و نواحی مازندران و استرآباد آورده است، (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 120 بخش انگلیسی)
دهی است از دهستان شهر خواست بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 8 هزارگزی شمال باختری ساری و 3/5 هزارگزی باختر شوسۀ ساری فرح آباد ناحیه ای است دشتی دارای آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریائی سکنۀ آن 80 تن و مذهبشان شیعه و زبانشان مازندرانی و فارسی است، آب آنجا از چشمه و محصولات آنجا برنج و غلات و پنبه و صیفی و ذرت میباشد شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالرو است بناهای آن قدیمی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)، رابینو این ده را بنام خارَمیان در جزء فرح آباد ذیل دهات و نواحی مازندران و استرآباد آورده است، (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 120 بخش انگلیسی)
ده کوچکی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 36هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقعست، منطقه ای است کوهستانی با آب و هوائی معتدل و 20 تن سکنه، آبش از قنات و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و راهش مالرو می باشد، مزارع اسپرگ، زینسان، میان، سیامی پورک، کلاته غلام و حاجی قربان جزو این ده است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)، اندازه کننده باده و شراب، (ناظم الاطباء)
ده کوچکی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 36هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقعست، منطقه ای است کوهستانی با آب و هوائی معتدل و 20 تن سکنه، آبش از قنات و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و راهش مالرو می باشد، مزارع اسپرگ، زینسان، میان، سیامی پورک، کلاته غلام و حاجی قربان جزو این ده است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)، اندازه کننده باده و شراب، (ناظم الاطباء)
شهری است به بحرین که آن را علأ بن الحضرمی بسال 13 یا 14 هجری قمری به روزگار خلیفۀ دوم عمر بن خطاب بگشود. (از معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 و مراصدالاطلاع شود
شهری است به بحرین که آن را علأ بن الحضرمی بسال 13 یا 14 هجری قمری به روزگار خلیفۀ دوم عمر بن خطاب بگشود. (از معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 و مراصدالاطلاع شود
دهی است از دهستان جلگه شهرستان گلپایگان واقع در 9 هزارگزی جنوب شرقی گلپایگان و 7 هزارگزی جنوب مشرق راه شوسۀ گلپایگان به خوانسار، ناحیه ای است هموار، گرم سیر و مالاریایی با 127 تن سکنه، از آب چاه و قنات مشروب میشود، محصول آنجا غلات و تریاک و لبنیات است، شغل اهالی زراعت و گله داری است و آن ناحیه دارای راه مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان جلگه شهرستان گلپایگان واقع در 9 هزارگزی جنوب شرقی گلپایگان و 7 هزارگزی جنوب مشرق راه شوسۀ گلپایگان به خوانسار، ناحیه ای است هموار، گرم سیر و مالاریایی با 127 تن سکنه، از آب چاه و قنات مشروب میشود، محصول آنجا غلات و تریاک و لبنیات است، شغل اهالی زراعت و گله داری است و آن ناحیه دارای راه مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)