صد و یکمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۱ آیه جمع قوارع روز قیامت، روزی که تمام مردگان به پا خیزند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی شود، یوم الجمع، روز شمار، روز درنگ، یوم الدین، روز وانفسا، فرجام گاه، روز پسین، یوم الحساب، یوم السبع، یوم التلاقی، رستخیز، روز امید و بیم، یوم القرار، رستاخیز، ستخیز، طامة الکبریٰ، یوم دین، روز بازپرس، روز رستاخیز، یوم الحشر، روز بازخوٰاست، یوم النشور، روز جزا، یوم التّناد، نشور
صد و یکمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۱ آیه جمعِ قَوارِع روزِ قیامَت، روزی که تمام مردگان به پا خیزند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی شود، یومُ الجَمع، روزِ شُمار، روزِ دِرَنگ، یومُ الدین، روزِ وانَفسا، فَرجام گاه، روزِ پَسین، یومُ الحِساب، یومُ السَبع، یومُ التَلاقی، رَستَخیز، روزِ اُمید و بیم، یومُ القَرار، رَستاخیز، سَتخیز، طامة الکُبریٰ، یومُ دین، روزِ بازپُرس، روزِ رَستاخیز، یومُ الحَشر، روزِ بازخوٰاست، یومُ النُشور، روزِ جَزا، یومُ التَّناد، نُشور
یک مصدر بیش ندارد، پرستیدم. پرست !، عبادت. عبادت کردن. اقراء. تقرء. (منتهی الارب). نسک. تعبد: و (صقلابیان) همه آتش پرستند. (حدود العالم). بت پرستیدن به از مردم پرست پندگیر و کاربند و گوش دار. ابوسلیک گرگانی. همه کسی صنما (مر) ترا پرستد و ما از آتش دل آتش پرست شاماریم. منطقی (از حاشیۀفرهنگ اسدی نخجوانی). ای آنکه ترا پیشه پرستیدن مخلوق چون خویشتنی را چه بری بیش پرسته. کسائی. ز دین و پرستیدن اندر چه اند همی بت پرستند اگر خود که اند. فردوسی. ز روز گذر کردن اندیشه کن پرستیدن دادگر پیشه کن. فردوسی. نیا را همین بود آئین و کیش پرستیدن ایزدی بود پیش. فردوسی. بگفتا فروغی است این ایزدی پرستید باید اگر بخردی. فردوسی. که شاید بمشکوی زرّین ما بداند پرستیدن دین ما. فردوسی. اگر خدای پرستی تو خلق را مپرست خدای دانی خلق خدای را مازار. ناصرخسرو. خواهند همی که همچو ایشان من جز که خدای را پرستم. ناصرخسرو. و آفتاب را پرستید. (نوروزنامه). بجان تو که پرستیدن تو کیش من است بکیش عشق پرستش رواست جانان را. ادیب صابر. شکم بنده کمتر پرستد خدای. سعدی. ، خدمت. خدمت کردن: کسانی که اندر شبستان بدند هشیوار و مهترپرستان بدند. فردوسی. تن خویش یک چند بیمار کرد پرستیدن پادشه خوار کرد. فردوسی. چنین یافت پاسخ ز مرد گناه که هر کس که گوید پرستم دو شاه. فردوسی. خنک شهر ایران که تخت ترا پرستند و بیدار بخت ترا. فردوسی. وز آن پس سوی زابلستان شود بر آئین خسروپرستان شود. فردوسی. نیاکان ما را پرستیده اید بسی شور و تلخ جهان دیده اید. فردوسی. بدان تا تو با بزم باشی و سور مگرد از پرستیدن شاه دور. اسدی. ز کهتر پرستیدن و خوش خوئیست ز مهتر نوازیدن و نیکوئیست. اسدی. ، خم شدن به رسم تعظیم.نماز بردن: من که معروف شدستم به پرستیدن او بپرستیدن هر کس نکنم پشت دو تاه. فرخی. شاه محمود که شاهان زبردست کنند هر زمانی بپرستیدن او پشت دو تاه. فرخی. ، ورزیدن: جهان چون بر او برنماند ای پسر تو نیز آز مپرست و انده مخور. فردوسی. ، دوست گرفتن. دوست داشتن: دگر گفت کانرا تو دانا مخوان که تن را پرستد بجای روان. فردوسی. دلش را پرست ار خرد را پرستی کفش را ستا گر سخا را ستائی. فرخی. - پرستیدن فرمان،قبول طاعت کردن. اظهار اطاعت کردن: بزنهار پیش آی و فرمان پرست که تا پیش شاهت برم بسته دست. فردوسی
یک مصدر بیش ندارد، پرستیدم. پرست !، عبادت. عبادت کردن. اقراء. تقرء. (منتهی الارب). نسک. تعبد: و (صقلابیان) همه آتش پرستند. (حدود العالم). بت پرستیدن به از مردم پرست پندگیر و کاربند و گوش دار. ابوسلیک گرگانی. همه کسی صنما (مر) ترا پرستد و ما از آتش دل آتش پرست شاماریم. منطقی (از حاشیۀفرهنگ اسدی نخجوانی). ای آنکه ترا پیشه پرستیدن مخلوق چون خویشتنی را چه بری بیش پرسته. کسائی. ز دین و پرستیدن اندر چه اند همی بت پرستند اگر خود که اند. فردوسی. ز روز گذر کردن اندیشه کن پرستیدن دادگر پیشه کن. فردوسی. نیا را همین بود آئین و کیش پرستیدن ایزدی بود پیش. فردوسی. بگفتا فروغی است این ایزدی پرستید باید اگر بخردی. فردوسی. که شاید بمشکوی زرّین ما بداند پرستیدن دین ما. فردوسی. اگر خدای پرستی تو خلق را مپرست خدای دانی خلق خدای را مازار. ناصرخسرو. خواهند همی که همچو ایشان من جز که خدای را پرستم. ناصرخسرو. و آفتاب را پرستید. (نوروزنامه). بجان تو که پرستیدن تو کیش من است بکیش عشق پرستش رواست جانان را. ادیب صابر. شکم بنده کمتر پرستد خدای. سعدی. ، خدمت. خدمت کردن: کسانی که اندر شبستان بدند هشیوار و مهترپرستان بدند. فردوسی. تن خویش یک چند بیمار کرد پرستیدن پادشه خوار کرد. فردوسی. چنین یافت پاسخ ز مرد گناه که هر کس که گوید پرستم دو شاه. فردوسی. خنک شهر ایران که تخت ترا پرستند و بیدار بخت ترا. فردوسی. وز آن پس سوی زابلستان شود بر آئین خسروپرستان شود. فردوسی. نیاکان ما را پرستیده اید بسی شور و تلخ جهان دیده اید. فردوسی. بدان تا تو با بزم باشی و سور مگرد از پرستیدن شاه دور. اسدی. ز کهتر پرستیدن و خوش خوئیست ز مهتر نوازیدن و نیکوئیست. اسدی. ، خم شدن به رسم تعظیم.نماز بردن: من که معروف شدستم به پرستیدن او بپرستیدن هر کس نکنم پشت دو تاه. فرخی. شاه محمود که شاهان زبردست کنند هر زمانی بپرستیدن او پشت دو تاه. فرخی. ، ورزیدن: جهان چون بر او برنماند ای پسر تو نیز آز مپرست و انده مخور. فردوسی. ، دوست گرفتن. دوست داشتن: دگر گفت کانرا تو دانا مخوان که تن را پرستد بجای روان. فردوسی. دلش را پرست ار خرد را پرستی کفش را ستا گر سخا را ستائی. فرخی. - پرستیدن فرمان،قبول طاعت کردن. اظهار اطاعت کردن: بزنهار پیش آی و فرمان پرست که تا پیش شاهت برم بسته دست. فردوسی
کوه کوچک مستدیر. و اصمعی گوید از جبل کوچکتر است. (معجم البلدان). کوهک خردجدا از کوهها، سنگ بزرگ، سنگ سیاه، پشته و زمین که در آن سنگریزه های سیاه باشد. ج، قار، قارات، قور قیران، بانگ که بس بلند بود. (ناظم الاطباء) ، خرس ماده. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) ، زفت تر، عضله. (بحر الجواهر)
کوه کوچک مستدیر. و اصمعی گوید از جبل کوچکتر است. (معجم البلدان). کوهک خردجدا از کوهها، سنگ بزرگ، سنگ سیاه، پشته و زمین که در آن سنگریزه های سیاه باشد. ج، قار، قارات، قور قیران، بانگ که بس بلند بود. (ناظم الاطباء) ، خرس ماده. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) ، زفت تر، عضله. (بحر الجواهر)
القارعه، نام سورۀ صدویکمین است از سوره های قرآن مشتمل بر هشت یا یازده آیه و در مکه نازل شده و پس از عادیات و پیش از تکاثر واقع است و آغاز آن چنین است: القارعه ما القارعه
القارعه، نام سورۀ صدویکمین است از سوره های قرآن مشتمل بر هشت یا یازده آیه و در مکه نازل شده و پس از عادیات و پیش از تکاثر واقع است و آغاز آن چنین است: القارعه ما القارعه
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیّه. در 8هزارگزی جنوب باختری نقده و 5هزارگزی جنوب شوسۀ خانه به نقده و در دره واقع و سردسیر سالم است. 273 تن سکنه دارد و مذهب آنان سنی و زبانشان کردی است آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون و چغندر و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4). نام محلی است در کنار راه حیدرآباد به خانه میان نقده و دوآب و در 31500گزی حیدرآباد واقع است
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیّه. در 8هزارگزی جنوب باختری نقده و 5هزارگزی جنوب شوسۀ خانه به نقده و در دره واقع و سردسیر سالم است. 273 تن سکنه دارد و مذهب آنان سنی و زبانشان کردی است آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون و چغندر و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4). نام محلی است در کنار راه حیدرآباد به خانه میان نقده و دوآب و در 31500گزی حیدرآباد واقع است
سار سبز. وگویند سار سیاه. (مهذب الاسماء). مرغی که عرب بدان تیمن کند و دیدن آن را بشارت باران داند، گویا مژده آور باران است یا پیش رو ابر، و شخص جوانمرد و جواد را بدان تشبیه کنند و بدین معنی به تشدید هم آمده. (آنندراج). پرنده ای است کوتاه پای، بلندمنقار و پشت سبز. (زمخشری) (اقرب الموارد). ج، قواری. (مهذب الاسماء)
سار سبز. وگویند سار سیاه. (مهذب الاسماء). مرغی که عرب بدان تیمن کند و دیدن آن را بشارت باران داند، گویا مژده آور باران است یا پیش رو ابر، و شخص جوانمرد و جواد را بدان تشبیه کنند و بدین معنی به تشدید هم آمده. (آنندراج). پرنده ای است کوتاه پای، بلندمنقار و پشت سبز. (زمخشری) (اقرب الموارد). ج، قواری. (مهذب الاسماء)