جدول جو
جدول جو

معنی قارصه

قارصه(رِ صَ)
مؤنث قارص. سخن زیانکار و آزارنده و ناخوش کن. (منتهی الارب). ج، قوارص
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با قارصه

قارعه

قارعه
صد و یکمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۱ آیه
جمعِ قَوارِع
روزِ قیامَت، روزی که تمام مردگان به پا خیزند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی شود، یومُ الجَمع، روزِ شُمار، روزِ دِرَنگ، یومُ الدین، روزِ وانَفسا، فَرجام گاه، روزِ پَسین، یومُ الحِساب، یومُ السَبع، یومُ التَلاقی، رَستَخیز، روزِ اُمید و بیم، یومُ القَرار، رَستاخیز، سَتخیز، طامة الکُبریٰ، یومُ دین، روزِ بازپُرس، روزِ رَستاخیز، یومُ الحَشر، روزِ بازخوٰاست، یومُ النُشور، روزِ جَزا، یومُ التَّناد، نُشور
قارعه
فرهنگ فارسی عمید

قارعه

قارعه
مونث قارع سختی، رستخیز مونث قارع، سختی داهیه، جمع قوارع، رستاخیر قیامت
فرهنگ لغت هوشیار

قاصره

قاصره
مونث قاصر و پاک چشم: زن مونث قاصر، زنی که جز شوهر خود بدیگری چشم ندارد، جمع قاسرات
فرهنگ لغت هوشیار

قراصه

قراصه
(گویش گیلکی) این واژه که اینک به جای (دوجین) به کارمی رود همان کراسه (دفتر) از ریشه پهلوی است
فرهنگ لغت هوشیار