تیرانداز و کمانداری را گویند که تیر او خطا نکند. (برهان) (ناظم الاطباء). و مخفف آن قدرانداز یعنی بی خطاء: کمند قادراندازان ندارد چین گیرائی شود گر جمع صد کاکل پریشانم نمیسازد. ظهوری (فرهنگ نظام از حاشیۀ برهان چ معین)
تیرانداز و کمانداری را گویند که تیر او خطا نکند. (برهان) (ناظم الاطباء). و مخفف آن قدرانداز یعنی بی خطاء: کمند قادراندازان ندارد چین گیرائی شود گر جمع صد کاکل پریشانم نمیسازد. ظهوری (فرهنگ نظام از حاشیۀ برهان چ معین)
شخصی باشد کماندار که تیرش خطا نخورد. (برهان). تیرانداز حکمی که تیرش خطا نکند. (آنندراج). قادرانداز: میدهی از جا کمانداری اگر سستی کنی از قدراندازی تیر بلاغافل مباش. میرزارضی دانش (از آنندراج). گو که این صف شکنان قصد ضعیفان نکنند که در این قافله گاهی قدراندازی هست. ملانظری نیشابوری (از آنندراج). ازقضا چشم سیاه تو به یادم آمد قدرانداز نگاه تو به یادم آمد. صائب (از آنندراج). رجوع به قادرانداز شود
شخصی باشد کماندار که تیرش خطا نخورد. (برهان). تیرانداز حکمی که تیرش خطا نکند. (آنندراج). قادرانداز: میدهی از جا کمانداری اگر سستی کنی از قدراندازی تیر بلاغافل مباش. میرزارضی دانش (از آنندراج). گو که این صف شکنان قصد ضعیفان نکنند که در این قافله گاهی قدراندازی هست. ملانظری نیشابوری (از آنندراج). ازقضا چشم سیاه تو به یادم آمد قدرانداز نگاه تو به یادم آمد. صائب (از آنندراج). رجوع به قادرانداز شود